یکشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۹

آخرش توی تله افتاد

اگر یادتون باشه توی پست «گیج شدم» یک شخص ناشناسی برای من یه کامنت خیلی سنگین گذاشته بود و باعث شد که من برای تنویر افکار عمومی پست «شاهد از غیب رسید» را بنویسم.

بعد از کلی موش و گربه بازی و خسته از اینکه نتونسته بودم این شخص ناشناس را پیدا کنم تا خرخرش را بجوم، بالاخره طرف خودش به ما رخ نمود و ما تونستیم بفهمیم که این تحفه پسر کی بوده!!
آخ اگر براتون بگم که کی بوده! .....
البته اول باید قول بدین که باهاش کاری نداشته باشین....

ولی ولش کن! نمیگم.
اصل موضوع فراموش نشه. اصل مطلب اینه که اون کسی که چنین کامنتی گذاشته بود قصد داشت اعتراضش نسبت به شیوه برخورد من با همجنسگرایی در پست «گیج شدم» را اعلام کنه!!

خوب وقتی که این اخوی معترض (ع) به ما رخ نمود و ما تونستیم درباره کامنتش باهاش صحبت کنیم، خیلی چیزها روشن شد.
اولین چیزی که مشخص شد این بود که من منظورم را خوب منتقل نکرده بودم.
راستش من منظورم از نوشتن «گیج شدم» این نبود که بگم به همجنسگرا بودن خودم شک دارم و حتی منظورم این نبود که به همجنسگرا بودن دیگران شک دارم. درواقع می‌خواستم بگم که ما همجنسگرایان ایرانی (خارجی‌ها ‌را نمیدونم!) روش درستی را برای زندگی انتخاب نکردیم. این عدم دقت ما در تعیین لایف‌استایل‌های مناسب، باعث میشه که همیشه یه عده همجنسگرا داشته باشیم که بزرگترین آرزوی زندگیشون پیدا کردن یک دوست مناسبه و به زعم مخالفین همجنسگراها ، هر چند وقت یک بار با یک نفر جدید می‌خوابند و به نتیجه نمی‌رسند و باز روز از نو و روزی از نو!
البته الآن ما که توی گود هستیم می‌فهمیم توی اقلیت بودن یعنی چی و می‌فهمیم یه هم‌احساس پیدا کردن چقدر سخته بطوریکه به قول سبزآبی : «از بین همجنسگراها، بسیاری از اونهایی هم که به دنبال خوشبختی و پیدا کردن یار مناسب خودشون میرن، بعد از مدتی معاشرت با شخص مورد نظرشون به این پی میبرن که مناسب هم نیستن؛ و چه بسا بسیاری از همجنسگراها هستن که شاید همحس های زیادی رو ملاقات کرده باشن ولی هیچ وقت ارتباطشون به سطحی نرسیده که ارتباط نزدیک جنسی داشته باشن...»

چند وقت پیش یه جایی خونده بودم که احتمال ارتکاب به خودکشی در همجنسگراها ۷ برابر دگرجنسگراهاست. البته یادم نمیاد این را کجا خوندم تا بخوام الآن ریفرنس بدم. فعلاً خود رقم ۷ برابر هم مهم نیست. بیشتر این مهمه که ما همجنسگراها یه تفاوتی با بقیه داریم که خیلی تلخه و اون اینه که احتمال سیر شدنمون از زندگی ۷ برابره. البته قبل از خودکشی هم باید دچار افسردگی بشید، به این معنی که آدم سالم خودکشی نمیکنه!!
این را داشته باشید توی ذهنتون...
از طرف دیگه هم دیگران (مخالفین همجنسگرایی) همیشه دارن به ما طعنه میزنن که شما دارید اشتباه می‌کنید و این کاری که می‌کنید نادرسته.
البته شاید قصد و غرض دگرجنسگراها از این موعظه‌هاشون خیر باشه، ولی خوب یه جورایی بگی نگی منتظر و مترصد این هستن تا ما همجنسگراها یه اشتباهی بکنیم و یا یه جایی به بن‌بستی برسیم تا حرف اونها درست از آب در بیاد و ما واقعاً قبول کنیم که در اشتباه بودیم.
شکست عشقی شاید برای اکثر همجنسگراها یه چیز عادی تلقی بشه، ولی برای قلیلی از دگرجنسگراها اتفاق میفته! البته منظورم از این اکثر و قلیل همونطوری که دوستمون احمد تذکر داده از لحاظ درصده و نه تعداد!!
خوب این دو تا را کنار هم قرار بدین. یعنی احتمال شدید افسردگی و خودکشی در همجنسگراها و همچنین مترصد بودن مخالفین همجنسگرایی برای طعنه زدن به ما!!
بنظرتون چطوری میشه این را درست کرد؟
آیا وقتش نرسیده که ما همجنسگراها بشینیم و با هم همفکری کنیم؟
بنظرم در وهله اول باید قبول کنیم که ما در اقلیتیم و ما عقل کل نیستیم و باید دنبال تعامل سالم باشیم.
باید سعی کنیم حرف همدیگه را درک کنیم و از گذاشتن کامنتهای توهین‌آمیز پرهیز کنیم.
فراموش نکنیم که این خود ما همجنسگراها هستیم که باید برای خودمون احترام و بزرگی بخریم و دگرجنسگراها به فکر ما نیستن.
باید راه‌های درست نقد کردن را یاد بگیریم.

والبته اینجا دوست دارم به یه چیزی اعتراف کنم.
اونم اینه که مدتهاست حس می‌کنم که خیلی رمزآلود می‌نویسم و گاهی اوقات خواننده به سختی می‌تونه متوجه بشه که من چی می‌خواستم بگم.
خوب عیبی نداره!
بجای اینکه اعصابتون را خورد کنید، ابهاماتتون را با من صادقانه در میان بگذارید، شاید واقعاً هردومون هم‌نظر باشیم.
اینطوری بهتر نیست؟

این دفعه حال کردم بعد از پستی که گذاشتم یه ترانه از مرحوم ویگن را آپلود کنم که به سیاق «هاواناگیلا» خونده! به زیبایی اصل هاواناگیلا نیست، ولی برای اونهایی که این آهنگ را دوست دارن زیباست.





۴ نظر:

  1. سلام ممنون می شم من رو لینک کنید
    sokootetalkh.wordpress.com

    پاسخحذف
  2. من که هیچوقت از مولکول های خاکستری مغزم بابت پست های عجیب و غریب استفاده نمی کنم ، 27 ساله نذاشتم روشون یه خطبیافته حالا انتظار داری اینجا ازشون استفاده کنم ؟ :-))
    اما در مورد شکست های عشقی .. خب این به نظرم طبیعیه .. چون ما همجنسگراها جز اقلیت ها به حساب میایم .. این یعنی انتخابمون برای همراه آینده بسیار بسیار محدودتره ..
    یا دل به یه دگر جنسگرا می بیندیم که مسلمن بهش نمیرسیم و افسرده میشیم .. یا به خودمون می قبولونیم که باید منطقی تر باشیم و بین هم حسامون یکی رو پیدا کنیم .. که اونم بیشتر از روی احساسه و اینکه شاید این همونی باشه که من می خوام .. چون ملاک اول و آخر خیلی ها شده که هم حس باشن ..
    درسته ، منم قبول دارم که باید دنبال یه هم احساسبود ، اما بعد از پیدا کردن هم احساس حالا نوبت به ملاک های دیگه میرسه ..
    اگه ملاک فقط هم حس بودن باشه که دگر جنس گراها باید بعد از دیدن همدیگه چاپ چیپ 2 تا بچه بندازن بیرون ..
    اما خب ، چون هم حس ها انتخاب های بسیار محدود تری دارن معمولن از خیلی از ملاک های اصلیشون میزنن تا کنار یکی آروم بگیرن .. ولی بعد می بینن اون ملاک هایی رو که کنار گذاشتن واقعن براشون مهم بوده و نمی تونن ازش چشم پوشی کنن .. واین میشه شکست عشقی بعد و ..
    همه که مثل من عاقل نیستن :-))

    پاسخحذف
  3. جالب بود! اما سطح توقعت خیلی بالاست!
    چرا " از طرف دیگه هم دیگران (مخالفین همجنسگرایی) همیشه دارن به ما طعنه میزنن که شما دارید اشتباه می‌کنید" ؟ چون "هر چند وقت یک بار با یک نفر جدید می‌خوابند و به نتیجه نمی‌رسند و باز روز از نو و روزی از نو!" . خوب این باری به هر جهت بودن حتی بین خودشون هم منفورِ چه برسه به ما که منتظرن یه کاری بکنیم حذفمون کنن!
    "قبل از خودکشی هم باید دچار افسردگی بشید" این هم دلیلش فکر کنم بی هدفی باشه! اکثرا دور بودن از هم حس رو بهونه ای کردن تا هرکاری میخوان بکنن و این نتیجش جز بی برنامگی و شکست نیست. از ماست که بر ماست!
    "شکست عشقی شاید برای اکثر همجنسگراها یه چیز عادی تلقی بشه، ولی برای قلیلی از دگرجنسگراها اتفاق میفته!" جداً اینجوریه؟! اگر از نظر درصدی حساب کنیم احتمالا حرفت درست باشه اما از نظر تعداد و به صورت کلی حساب کنیم کاملا برعکس میشه. بهتره بگیم درصد شکست عشقی همجنس خواهان در مقایسه با غیر همجنس خواهان بیشترِ!
    "مترصد " یعنی چی؟
    "آیا وقتش نرسیده که ما همجنسگراها بشینیم و با هم همفکری کنیم؟" هیچ وقت اتفاق نمیفته!
    "باید راه‌های درست نقد کردن را یاد بگیریم." کاملا موافقم. اما یه دست صدا نداره!
    اما حسین هم یه چیزایی گفته تو کامنتش: "اما در مورد شکست های عشقی .. خب این به نظرم طبیعیه .. چون ما همجنسگراها جز اقلیت ها به حساب میایم .. این یعنی انتخابمون برای همراه آینده بسیار بسیار محدودتره .." . اگر ما در اقلیت هستیم و تعداد انتخاب هامون کمتره پس چطور شکست عشقی بین ما بیشتره؟ ادمهایی که صدها انتخاب دارن و باید یکی رو انتخاب کنن احتمال شکستشون بیشتر یا ادمی که شاید ده تا انتخب داشته باشه که نداره!فکر کنم احتمال شکست بیشتر از ده برار بشه!البته این شبیه همون درصدی بود که به خودت گفتم.

    پاسخحذف
  4. اول اینکه موافقم که ما دامنه انتخابمون خیلی خیلی محدودتر و انتخابمون سختتره؛ ولی با این جمله موافق نیستم که همجنسگراها هر از گاهی با یکی می خوابن و بعد به نتیجه می رسن که مناسب هم نیستن و دوباره روز از نو روزی از نو... شاید بهتر باشه بگیم از بین همجنسگراها، بسیاری از اونهایی هم که به دنبال خوشبختی و پیدا کردن یار مناسب خودشون میرن، بعد از مدتی معاشرت با شخص مورد نظرشون به این پی میبرن که مناسب هم نیستن؛ و چه بسا بسیاری از همجنسگراها هستن که شاید همحس های زیادی رو ملاقات کرده باشن ولی هیچ وقت ارتباطشون به سطحی نرسیده که ارتباط نزدیک جنسی داشته باشن... ببخشید انتقاد من دلیل بر زیر سوال بردن این متن نیست! فقط فکر کردم این جمله اش نیاز به بازنگری داره و شاید باعث ایجاد تصویر منفی تو ذهن دگرجنسگراهای عزیز بشه، بازم شاید نظر من اینطور باشه و بقیه موافق نباشن!

    پاسخحذف