دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۹

پیام تسلیت

وقتی اومدم و آخرین پست مانی را خوندم،متأثر شدم!
من اینجا به زعم خودم به جامعه‌ی همجنسگراها و به خود مانی تسلیت می‌گم!
نمی‌دونم بین مانی و اون دو دوست همجنسگرا چی گذشته. نمیدونم چرا مانی این اتهامات را نمی‌تونه بپذیره؟!
ولی یه پیشنهاد برای مانی دارم.
آخه مرد مؤمن! شما که اینقدر حساسی و از متهم شدنت متألم شدی، بهتره کلاً بری و یه ازدواج به سبک ایرانی داشته باشی تا دیگه از آینده و از طعن دیگران نترسی!
مانی‌جون! چطور بهت بگم؟! متهم شدن تو نتیجه‌ی طبیعی وبلاگت بود. باید این را بپذیری. بنظر من بجای اینکه دیگران را مجبور کنی که مثلاً بگن شما فاحشه نبودی، باید سعی کنی بهشون بقبولونی که اگه اونها هم توی اون موقعیت تو قرار می‌گرفتن، فاحشه می‌شدن.
اینطوری بهتر به نتیجه می‌رسی؛ مانی‌جان!
البته باید بگم این راهی که تو انتخاب کردی خیلی سخته!
من خودم قائل به این نظریه هستم که«لزومی نداره همه چیز را همه بدونن»
یعنی به زبان ساده‌تر راهی را انتخاب کردم که دردسرش کمتره! یعنی سانسور. ولی باز هم فکر می‌کنم ممکنه شرایطی برام پیش بیاد که شبیه شرایط الآن تو باشه! بنظرم بهتر بود این مشکل را با همه در میان می‌گذاشتی. بیا در آغوش دموکراسی!! اگه مثلاً در مقابل این دو دوست همجنسگرای کذا ۲۰ تا همجنسگرای دیگه بهت می‌گفتن که وبلاگت، همان قبلی،‌خیلی خوبه؛ قبول می‌کردی که اینطوری داغونش نکنی؟
مانی! باز تأکید می‌کنم که بیا و در زمان حال زندگی کن. نگذار «نیم‌بوسه» بمیره. ببین می‌تونی با احیای قلبی برش‌گردونی؟!
یه کمی مقاومت کن!
تو الآن علاوه بر فاحشه بودن به یه گناه بزرگتر یعنی «همجنسباز بودن» متهم هستی. لابد اگه دوستان دگرجنسگرات بهت گفتن که همجنسبازی، میری و به زندگی خودت پایان می‌دی! یه چیزی تو مایه‌های کاری که با «نیم‌بوسه» کردی!
خیلی برات متأسفم!
همین ......

۳ نظر:

  1. ..والا منم نمیدونم چه اتفاقی افتاده..اما میدونم مانی در عین نظریه های منطقی که میده خیلی احساسی عمل میکنه!..
    امیدوارم برگرده چون قطعا هیچ جایی مثه اینجا پیدا نخواهد کرد که بتونه حرفاشو اونطور که میخواد بزنه... :-)

    یوسف

    پاسخحذف
  2. من از اینکه به فاحشگی متهم شدم ، ناراحت نیستم

    از این اعصابم خورد شده ، کسی بهم این حرف رو زد که خودش میدونه مقصر کیه ! فقط چون به اون چیزی که میخواسته نرسید اومد به من اون حرف رو زد

    کسی که بهش اعتماد کردم و براش تنم رو عریان کردم

    .
    .
    .
    اگر درباره اونچه اتفاق افتاد ، بخوام بنویسم ، طبق عادت همیشگی نمی تونم سانسور کنم ! و اگر سانسور نکنم ، آبروی همجنســـگراها ممکنه بیشتر بره

    پاسخحذف
  3. من الان انگشت شستمو کردم تو دهنم گریه ام نگیره .. :-))
    ای عموی بد ، منو نمی بری استخر ؟ .. برو یکم از عموهای مردم یاد بگیر .. ببین واسه کوچولو ها چه کارا که نمی کنن .. واسشون قاقالی لی می خرن ، چیپس فلفلی می خرن .. اونارو می برن استخر .. بهشون بستنی میدن :-))
    یاد گرفتی عمو جون حسین ؟ ;-)
    اوهوم عمو .. آمادگی بودم امسال می خوام برم کلاس اول ، فردا هم باید برم واکس 7 سالگیمو بزنم .. فک کن عمو حسین جون ، می خوام سوراخ سوراخم کنن :-(( :-))
    عمو ، بجای اینکه این همه لپمو بکشی رفته بودیم استخر و برگشته بودیم ..
    ا ، شورت مامان روز یک نماد ، نماد ملیت و اصالت خانوادست .. نباید به دست بیگانه بیافته .. بعد از عمو حسین باید به من ارث برسه دیگه :-)) پس چه کادو بدی چه ندی ورش می دارم ;-)
    البته که تو آدم درست و حسابی ای هستی .. هر چی باشه حسینی ;-)
    عمو جون آدم ناباب و باب یعنی چی ؟ الان تویی که آدم بابی هستی ، یعنی درب تخته ای هستی ؟ :-))
    وای واسه این جمله ی آخرت می خواستم ببندمت به رگبار متلک اما به دو دلیل منصرف شدم ..
    1. هر چی باشه ما بازم از پوست و گوشت و استخون همیم .. عمو حسین جون خودمی دیگه ;-)
    2. اینکه هم اسم همیم .. بابا حسین حسین قند و عسل :-))
    --------------------------------------
    بابت مانی واقعن متاسفم ، نمی دونم چی باید بگم .. خب گفتنی ها رو خودت گفتی .. ولی امیدوارم بتونه مقاومت داشته باشه ..

    پاسخحذف