دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۳

همجنس‌خواری

باز هم بعد از یک سال برگشتم با موضوعی جدید!

همونطوری که تیتر پست میگه، برای من سؤال هست که آیا خوردن منی (اسپرم) پارتنر آدم، همنوع‌خواری یا انسان‌خواری محسوب میشه؟

یعنی من و پارتنرم الآن همجنس‌خوار محسوب میشیم یا ربطی نداره؟
آیا شما هم اسپرم پارتنرتون را امتحان کردید؟ طعمش جالب بود یا نه؟

جمعه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۲

در خارجه، چگونه گی باشیم؟

همونطوری که قدیمیا گفتن گذر پوست به دباغ خونه میفته من هم میخوام بگم که گذر گی‌های ایرانی به خارج میفته. لهذا صلاح را در این میبینم که برای اون دسته از دوستانی که دوست دارن زندگی بدون دغدغه‌ای را در خارج از ایران شروع کنند یه سری تجربیات را بیان کنم. بخصوص بعد از این رد صلاحیت اخیر توسط شورای محترم نگهبان، حدس میزنم خیلیا یه جور حس «کون لق مملکت، ولش کن بریم یه جای بهتر» بهشون دست داده :))

خوب من بخاطر اینکه ایام مقارن است با ایام گی‌پراید (Gay Pride) ترجیح میدم با این پدیده‌ی بلاد کفر شروع کنم که برای من خیلی باحال بود :)
پارسال که برای اولین بار رفتم گی‌پراید شرکت کنم، دیدم عجب دنیای کوچیکی! خیلی از اونهایی که توی وبسایتها با هم تعامل داشتیم (حالا یا اونا ما را قهوه‌ای کرده بودن یا ما اونها را ) همونجا توی گی‌پراید هستند. حالا نمیدونم اونها منو شناختن یا نه! حتی نمیدونم آیا از بین اون پروفایل‌های بی‌عکس که از من جواب چرت گرفتن یا بلاک شدن هم اونجا منو دیدن و شناختن یا نه!

پس نکته‌ي اخلاقی اول چی؟
در خارجه از قهوه‌ای کردن و بی‌ادبی در سایتها پرهیز کنید که اگر همونها را توی گی‌پراید دیدین،‌ از خجالت آب نشین :))

اینو داشته باشید تا چیزهای دیگه را هم در پستهای دیگه مطرح کنم. راستی اگر سؤالی دارید که بتونم بهتون جواب بدم (راجع به هر چیزی بالاخص همین زندگی در خارج) بپرسید که قبل از همه به سؤالتون جواب بدم.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۲

آیا اینها درگ‌کوئین هستن؟

با سلامی چو بوی خوش نیمه‌ي اردیبهشت :)
شرمنده که باز مشغول دوست‌پسر و درس و مقشها هستیم و فرصت نمیشه به وبلاگ‌نویسی دل بدیم!
من یه ویدیو دیدم از یک جفت دوست پسر که خیلی جلف بازی در آوردن توش! ایشششش!
میخوام بدونم شما میدونید به این تم چی میگن؟
آیا اینها Drag Queen  هستن یا یه اسم دیگه داره؟

پنجشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۲

لطفاً گوسفند نباشید

امروز به صورت خیلی اتفاقی یکی از برنامه‌های پرگار تلویزیون بی‌بی‌سی را دیدم. یادمه همون موقع که پخش شده بود یک سری از وبلاگ‌نویس‌ها نسبت به اون اعتراض کرده بودن. 
چیزی که خیلی ذهنم را مشغول کرده اینه که این خانم «شادی امین» چرت و پرت بلغور میکنه. دیوانه است این بنده خدا. بنظرم قبل از برنامه‌ی پرگار قرص‌هاش را نخورده. یعنی اگر کسی هیچ چیزی هم راجع به همجنسگرایی ندونه با گوش کردن حرفهاش میتونه کلی تناقض و چرت و پرت پیدا کنه.

من اگر جای «ساقی قهرمان» بودم از همون ده دقیقه‌ی اول برنامه را ترک میکردم. 

همینجا از تمام کسانی که قصد دارن از حقوق همجنسگراها دفاع بکنن خواهش میکنم که لطفاً گوسفند نباشید. یک کم مطالعه کند و فکر کنید قبل از حرف زدن. اینطور مهمل‌بافی درواقع دفاع نیست بلکه داغون میکنه ماها را :(

برنامه‌ی پرگار را میتونید در اینجا ببینید.

چهارشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۲

رابطه‌ی جنسی محافظت شده

این سایت اطلاعات جالب و مدونی راجع به رابطه‌ی جنسی محافظت شده و راه‌های جلوگیری از انتقال ویروس HIV داره.
متأسفانه توی ایران در این رابطه هیچ نهادی موظف به اطلاع رسانی نیست. اصلاً شاید دوست دارن همجنسبازها ایدز بگیرن و کم‌کم نسلشون جمع بشه. البته توی این خارجش هم که اطلاع رسانی هست باز من میبینم خیلی ها اطلاعات دقیقی راجع به سلامت و ایدز و این بحثها ندارند، چه برسه به داخل ایران که هنوز بحثها سر «آمرزش لواط» و «همجنسگرایی ناخواسته» هست. هنوز کلی راه داریم تا به یه جامعه‌ی قابل قبول برسیم.

من لینک سایت را اینجا گذاشتم که خودم هر از چند گاهی بیام و بخونم و چیزهایی که احیاناً یادم رفته باز برام مرور بشه.
امیدوارم برای شما هم مفید و قابل استفاده باشه :)

با تشکر از برادر همجنسباز وارطان که با معرفی Crazy Sam من را به وبسایت مذکور رسوند.

خواهشاً نگید چرا فارسی نیست، خوب کونش نبود ترجمه کنم! :))

آمرزش لواط و همجنسگرایی ناخواسته

جونم براتون بگه که بله!
من داشتم توی آمارهای وبلاگم غور میکردم و رفتم سراغ کلمات کلیدی جستجو شده که به وبلاگ من منتهی شدن.
یکی از عبارتهای جستجو شده «آمرزش لواط» بود!
یعنی هنوز فکم بازه! نمیدونم بخندم یا فقط باید تعجب کنم. اون حاجی که اینو چک کرده و به وبلاگ من رسیده چی به سرش اومده؟ لابد یه نوجوانی بوده که از سر بازیگوشی با لذت لواط آشنا شده و حالا از سر پشیمانی اومده که ببینه آیا بخشیده میشه یا نه =)) که خوب فکر میکنم در این صورت وبلاگ من بیشتر منحرفش کرده!
یا شاید هم یه پیرمردی بوده که یه عمر تو کار لواط‌فروشی بوده و حالا که آفتاب لب بام شده اومده تا توبه و انابه کنه و ببینه چی باید کفاره بده تا بهشت براش مسجل بشه. 
علی ای حال هرکی که بوده با این جستجوش به کاهدون زده چون من یه پستی داشتم راجع به «آموزش لواط» و نه «آمرزش لواط». اینا دو تا مفهوم کاملاً متضاد هستند.

مطلب بعدی هم راجع به اون کسی هست که عبارت «همجنسگرایی ناخواسته» را جستجو کرده و به وبلاگ من رسیده! یه مؤمنی مراماً به من بگه این همجنسگرایی ناخواسته دیگه چه صیغه‌ای هست؟ مگه مثلاً اونی که زن هست یا اونی که مرد هست یا اون گاو یا اون درخت و صندلی خودشون خواستن که اینطوری باشن؟ خوب هرکی همجنسگراست، هست دیگه! خواسته و ناخواسته نداره که :))
یعنی این همجنسگرایی ناخواسته بد جوری منو از این دنیا ناامید کرد. خوب چرا آمریکا یه بمب اتم نمیزنه که از دست این جماعت بی‌سواد همجنسگراهراس راحت بشیم؟

سه‌شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۲

آکادمی سکس

میخواستم بگم که سکس هم هنریه و هرکسی در حد وسعش باید سعی کنه اون را بصورت حرفه‌ای یاد بگیره. کاش پیامبر اسلام بجای توصیه به آموزش تیراندازی و سوارکاری به فرزندان، توصیه میکرد آموزش سکس فراگیر بشه.
البته این بحث خیلی مبسوط هست که اصلاً سکس خوب و علمی و درست چیه ولی یه جاهایی مثل آب خوردن میشه فهمید یارو بچه هست توی سکس.
بعد از ۶ ماه گشتن و غور کردن در عوالم مادی تونستم یکی را پیدا کنم که در سطح پارتنر سابقم در فنون و مهارتهای سکس حرفه‌ای هست. بهش پیشنهاد دادم که بیاد و با من و پارتنرم یه مدرسه‌ی سکس دائر کنیم تا این مهارتها را به زوج‌های همجنسگرای جوان یاد بدیم. البته مهارتها برای زوج‌های دگرجنسگرا هم کاربرد داره.مدرسه را دائر کنیم و طرح درس و سیلابس و امتحانات و مدرک و همه و همه را طراحی کنیم تا آموزش هم با متدهای پیشرفته و علمی باشه.

البته اون خندید و گفت چنین مدرسه‌ای مسلماً قانونی نخواهد بود ولی من فکر میکنم میشه اجازه را از دولت گرفت یا اینکه یه چند سالی بصورت خصوصی تدریس کنیم تا وقتی کارمون گرفت بعد مدرسه تأسیس کنیم.

یکی از اولین چیزهایی که میخوام توی اون مدرسه راجع به سکس درس بدم اینه که: «سکس مثل درس‌خوندن میمونه! بعضی‌ها فقط درس میخونن که از شر امتحان و نمره خلاص بشن و بعضی‌ها درس میخونن چون از یادگیری لذت میبرن»


یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۱

کیک رنگین‌کمانی

اولین شبی که با پارتنر قبلیم (معادل بهتری توی فارسی نمیتونم برای ex پیدا کنم) ملاقات کردم، یعنی اصلاً اولین باری که در دنیای بیرون دیدمش ۲۹ جولای بود. برای اینکه با هم صحبت کنیم، رفتیم به یکی از پاتوق‌های  همجنسبازها (البته برای عموم باز هست).
یه تیکه کیک رنگین‌کمانی هم سفارش دادیم که با هم خوردیم. البته بیشترش را من خوردم ولی آخه الآن چه جای این حرفاست؟! :دی

هیچی دیگه! باز هم مثل یه احمق داشتم عکسهای قدیمی را مرور میکردم که اینو دیدم و باز زخم عشق سر باز کرد.
علی ای حال اون که از من متنفره و بر نمیگرده،‌لااقل بگذارید این کیک رنگین‌کمانی را به همه ی همجنسگراهای عاشق ایرانی تقدیم کنم. امیدوارم که پرچمتون همیشه بالا باشه =)) و به قول دوستم شیرتون (Your Milk)  همیشه به‌راه :))

ضمناً امیدوارم که یه همچین مدل کیک‌هایی توی شیرینی‌فروشی‌ها و کافه‌های تهران مد بشه! ببینم چیکار میکنید!


شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۱

بخوان! بخوان به نام پروردگارت که آفرید!

یک موسیقی پیدا کردم که برای من باحال و تأثیرگذار بود.
اسمش هست «بخوان اگر خوشحالی از گی بودن»
فقط خواستم خوشحالی خودم را با شما به اشتراک بگذارم :))

خلاصه ای دوست همجنسگرا یا همجنسباز من! بخوان! آواز بخوان اگر خوشحالی از همجنسگرا بودنت :)  آواز بخوان به نام پروردگارت که تو را همجنسباز آفرید! :)



این هم شعر این آهنگ از اینجا:

Lyrics to Glad To Be Gay :
The British Police are the best in the world
I don't believe one of these stories I've heard
'Bout them raiding our pubs for no reason at all
Lining the customers up by the wall
Picking out people and knocking them down
Resisting arrest as they're kicked on the ground
Searching their houses and calling them queer
I don't believe that sort of thing happens here

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

Pictures of naked young women are fun
In Titbits and Playboy, page three of The Sun
There's no nudes in xxx News our one magazine
But they still find excuses to call it obscene
Read how disgusting we are in the press
Telegraphs, people and Sunday Express
Molesters of children, corruptors of youth
It's there in the paper, it must be the truth

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

Don't try to kid us that if you're discreet
You're perfectly safe as you walk down the street
You don't have to mince or make bitchy remarks
To get beaten unconscious and left in the dark
I had a friend who was gentle and short
He was lonely one evening and went for a walk
Queerbashers caught him and kicked in his teeth
He was only hospitalised for a week

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

So sit back and watch as they close all our clubs
Arrest us for meeting and raid all our pubs
Make sure your boyfriend's at least 21
So only your friends and your brothers get done
Lie to your workmates, lie to your folks
Put down the queens and tell anti-queer jokes
Gay Lib's ridiculous, join their laughter
'The buggers are legal now, what more are they after?'

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۹۱

امنیت بلاگرهای همجنسگرا - تکلیف شرعی

بله
من بسیار ناامید شدم از اینکه دیدم هنوز یه عده‌ی زیادی از همجنسگراها وبلاگ‌هاشون توی بلاگ‌فا و سایر سرویس‌دهنده‌های مشابه در ایران هست. 
از اون ناامید‌کننده تر استفاده‌ی برخی از دوستان از سرویس‌های آمار وبسایت و وبلاگ ایرانی هست. این سرویس‌دهنده‌ها معمولاً نتنها دسترسی جمهوری اسلامی به اطلاعات همجنسگرایان وبلاگ‌نویس را خیلی ساده میکنه بلکه حتی اونطوری که دیدم آی‌پی و مشخصات بازدید‌کننده ها را بصورت عمومی در معرض دسترسی همه قرار میدن و این برای امنیت ما خیلی بده. با استفاده از فیلترشکن و اینها ممکنه که آی‌پی عوض بشه ولی به این نکته دقت کنید که این وبسایت‌ها با اجرای یک اسکریپت جاوا روی کامپیوتر بازدید کننده میتونن خیلی از اطلاعات را جمع کنن. حتی میتونن ثبت کنن که شما توی چه وبسایتی بودید و بعد از اون وبلاگ به چه وبسایت دیگه‌ای رفتید و غیره و غیره. وقتی کار به جاوا میرسه واقعاً نمیتونم بگم تهش چقدر اطلاعات میتونن جمع کنن. 

به همین دلیل من تصمیم گرفتم که من‌بعد از مراجعه‌ی مستقیم به وبلاگ‌ها خودداری کنم و بجای اون دوستان را از طریق Google Reader دنبال کنم. اگر هم دوست داشتید میتونید من را توی Google Plus به دوستانتون اضافه کنید.

به همه‌ی دوستان وبلاگ‌نویس هم توصیه میکنم که اولاً از سرویس‌دهنده‌های داخل ایران به هیچ وجه استفاده نکنید و به دیگران هم تذکر بدین. ثانیاً اگر وبلاگتون روی Wordpress یا Blogspot هست از امکانات آمار بازدیدکننده که خود این سایتها به شما میدن استفاده کنید. مطمئن باشید نیاز به هیچ سرویس‌دهنده‌ی دیگری برای این کار نیست و امنیت خوانندگان وبلاگ شما هم حفظ میشود. 

دقت کنید که نظام جمهوری اسلامی به هیچ وجه قابل پیش‌بینی نیست و لزومی ندارد خودمان راه‌هایی در اختیار این نظام قرار بدهیم که بتواند ما را کنترل و پایش کند و درصورت لزوم برایمان دردسر درست کند. خدا را چه دیدین، شاید خیالشون که از گشت ارشاد و اینها راحت شد و مقاومت مردم را شکستن بعد شروع کنن و خونه به خونه دنبال همجنسبازها و کونی‌ها بگردن و یه موج اعدام و شکنجه و زندان راه بیفته. مطمئن باشید برای ارضای جامعه‌ی ناراضی و خشمگین ایران،‌ اعدام چند تا همجنسباز وبلاگ‌نویس خیلی ایده‌ی خوبی هست. یا اگر اعدام نکنن حتی ممکنه به آفتابه انداختن دور گردن و توی شهر گرداندن راضی بشن.

دقت کنید که حفظ امنیت خودمون و بقیه یه واجب عینی هست. در این کار تعلل نکنید.

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۱

گی‌بار، گی‌کلاب و پارتنرطلبی

دیروز من و پارتنر جدیدم فرصتی پیدا کردیم که با هم بریم بیرون و با هم شام بخوریم. بعد از شام هم رفتیم یه کافی شاپ و گفتبم بستنی بزنیم :))
خلاصه بعد از کافی شاپ راه افتادیم و قدم‌زنان خودمون را رسوندیم به یه پارک. اونجا یه خورده لب گرفتیم و همدیگه را بغل کردیم ولی نچسبید. من خیلی دوست داشتم این کارها توی اتاق باشه و بدور از نگاه این و اون. خوب بهش پیشنهاد دادم که با هم بریم یه گی‌بار که هم یه چایی بزنیم و هم یه خورده اختلاط کنیم. تا اینجا همه چیز عادی بود. رفتیم بار و با هم چایی زدیم. آخه نه اون اهل الکل هست و نه من. فضا رمانتیک بود. از خاطرات کودکیش و اینها گفت. تا اینکه دیدیم ساعت ده شب هست و بهتره کم کم بریم خونه واسه لالا.

از بار که اومدیم بیرون من بهش گفتم حیف شد که بعد از یه هفته‌ی شلوغ همدیگه را دیدیم ولی نشد سیر همدیگه را ببوسیم! لهذا تصمیم گرفتیم بریم به یه گی‌بار دیگه که سر راه بود. این بار دوم یه حالتی داشت که مناسب Gay Cruise بود. یعنی یه فضای کوچیک بود که کلی آدم توش بود و نورش هم یه خورده کم بود و اینطوری ملت میومدن و اوجا وامیستادن تا یه پارتنر پیدا کنن. پارتنر ممکنه برای یک شب با شما باشه و ممکنه برای یک سال و یا شاید هم یک عمر. البته اینجور جاها معمولاً جای پیرمردها و اونهایی که به پارتنر سن‌بالا و پولدار علاقه دارن هست. جوونها معمولاً توی اینترنت همدیگه را پیدا میکنن. من بجای واژه‌ی بیگانه‌ی Cruise از لغت خودساخته‌ی پارتنرطلبی استفاده میکنم. 
خلاصه بخاطر اینکه اونجا عموماً ۹۹ درصد آدمها گی هستن و همه اهل بمال بمال، ما هم رفتیم که با پارتنرمون راحت یه گوشه معاشقه کنیم. دوستم میگفت که بار اولش هست که میره توی یه همچین باری. البته من چندین بار دیگه با دوستام رفته بودم ولی کلاً از جوش خوشم نمیومد، لکن انصافاً جای دنجی برای معاشقه بود.
توی بار خیلی شلوغ نبود. حدود ساعت ده و نیم شب بود. ما هم رفتیم و دو تا آبمیوه گرفتیم و یه گوشه مشغول میک زدن آبمیوه و میک زدن لب همدیگه شدیم. اولش خوب یه جوریه. آدم حس میکنه انگار وسط چهارراه داری این کار را میکن ولی خوب چون جو خودمونیه و نور فضا هم کمی تاریکه آدم از محیط بیرون جدا میشه. یه حس فناء فی الله بهت دست میده که محیط بیرون به پشمت نیست.

القصه ما مشغول عشق بازی بودیم که کم‌کم ملت هی اومدن و هی اومدن. بار پر شده بود از آدم. یعنی نمیشد راه رفت و تنه نزد. معمولاً جمعه‌شب‌ها و شنبه‌شب‌ها بارها همینقدر شلوغ میشن.
باید اعتراف کنم تعداد جیگر بر متر مربع به بالای دو رسیده بود. هاهاها
همینجوری داشتیم با این رفیقم لب میگرفتیم و همدیگه را میمالیدیم که یهو یه جوانی وارد شد با قد رشید (فکر کنم ۱۸۰ تا ۱۸۵) بود و دماغ باریک و خوشگل و چشمهای روشن ( تو تاریکی نمیشد فهمید سبز بود یا آبی؟) و موهای خرمایی روشن و هیکل در حد مدلهای شوهای لباس. صورتش مرتب و بسیار مدل بود. پیرهن آبی آسمونیش یه جوری هیکل سکسیش را نشون میداد که انگار از غلمان‌های بهشت هست. خفن بود دیگه! از چیچیش بگم ننه؟ خفن بود! :))یعنی انحناهای بدنش در عین اینکه مردانه بود ولی مطمئنم برای خیلی از دوستای غیرهمجسگرای من (دگرجنسگراها) جذاب و Appealing بود. 
این یارو رفت و یه گلاس کوکتل سفارش داد و اومد صاف بغل دست ما وایساد و مشغول خوردن شد. یعنی من وقتی صورتم رو صورت دوستم بود فقط ۳۵ سانت با این یارو فاصله داشتم. یعنی اگر زیباییهای من و پارتنرم را با جیگریت نصف آدم‌های اونجا را با هم جمع میکردی باز به اندازه‌ی این یارو جذابیت نداشتیم :)))
بعد یه وقتهایی به اونور نگاه میکرد و یه وقتایی نگاهمون به هم میفتاد. با خودم داشتم میگفتم یه همچین دسته گلی چطوریه که اینجا تنها اومده و منتظره که کسی بیاد بلندش کنه؟ یه نیمساعتی همونجا بود تا کوکتلش تموم شد و رفت. البته جاش را یکی دوتا جوون رعنای دیگه پرکردن که حس کردم بدجور دارن به صحنه‌های معاشقه‌ی من و پارتنرم زل میزنن. بعداً پارتنرم برام توضیح داد که خیلی‌ها خیلی داشتن به ما زل میزدن و من خیلی بی‌خیال و Detached بودم که متوجه نشدم.

خلاصه ما تا یازده و نیم اونجا بودیم و گفتیم بریم که دیرخوابیدن واسه سلامتی خوب نیست. از بار که زدیم بیرون دیدم باز اون پسره گوشه‌ی خیابون نشسته و منتظره تا کسایی که از بار میان بیرون یا میخوان برن تو بپسندنش و اون شب بی‌روزی نمونه.

بعد از خداحافظی با پارتنرم داشتم فکر میکردم که چرا این یارو که از خیلی از پورن‌استارها خوشگلتر بود اینجوری روی زمین مونده بود و کسی بهش محل سگ هم نذاشت؟ به معنای واقعی محل سگ نذاشتن. یعنی توی اون شلوغی بار اگر این بیشتر از ده دقیقه روی زمین میموند جا داشت ملایک آسمون گریه کنن.
مواردی که به ذهنم میرسه را براتون مرور میکنم:
۱- شاید تا حالا خیلی‌ها بهش دهن زدن و دیدن توی رختخواب چیز مالی نیست و دیگه سراغش نمیرن
۲- شاید ایدز داره و ملت میدونن و یکی مثل من که بار نمیره خبر نداره
۳- شاید ملت عموماً از نزدیک شدن به آدم‌هایی که خیلی خوشگل هستن میترسن و یه جوری فرض را گذاشتن روی اینکه این یارو باهاشون نمیره
۴- شاید دنبال دوست پسر با کیفیت‌های خیلی بالا میگرده مثلاً خیلی خیلی پولدار یا مثلاً جوون و پولدار یا مثلاً از یه نژاد خاص مثلاً سیاه پوست و اینها
۵- شاید قیافش خیلی جدی بود و باید خودش هم جلو میرفت
۶- شاید از این تیپ‌ها بود که صورت و هیکلشون خیلی خوشگله ولی زیر لباس مثلاً زخمی، مارکی چیزی دارن که ملت بعد از یه بار سکس ولشون میکنن. یا حتی شکستگی آلت. الله اعلم!
۷- و خیلی مواردی که به ذهن من نرسیده هنوز ....

خلاصه نمیدونم چرا اینطوری شد ولی از من به شما نصیحت:

اولاً اگه پارتنر دارید،‌زیاد دور و بر اینجور جاها نگردید چون یه وقت دیدین شیطونه و گول زد. من خیلی عشق‌ها را سراغ دارم که در دالان‌های همین بار به تراژدی تبدیل شدن.

ثانیاً وقتی برای پارتنرطلبی یا cruise میرید سعی کنید که دیگه از اونور بام خوشگلی نیفتید چون آدم شک میکنه که این یارو که اینقده خوشگله چرا باید تنها اینجا باشه :)))
قبلش یه نگاه توی آینه بندازید و اگر دیدین قیافتون خیلی زیادی عالیه یه کم داغونش کنید که طبیعی بنظر بیاید!

شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۱

روز ملی رنگین‌کمانی ایرانی

خوب من حدود یک سال کلاً از فضای وبلاگ‌نویسی دگرباشان ایرانی دور بودم. تازه برگشتم که ببینم اوضاع مملکت چطوریه.

یکی از چیزهایی که برام جلب توجه کرد این بود که هنوز بعد از حدود ۴ سال از شروع داستان یه عده هستن که توی وبلاگ‌ها و شبکه‌های اجتماعی دارن راجع به روز ملی دگرباشان جنسی با هم دعوا و مرافعه میکنن. یکی میگه فلان روز باشه اون یکی میگه نه حتماً باید بهمان روز باشه. 
سؤالم اینه که چرا هنوز نسل اینها ور نیفتاده؟؟؟ :دی
بابا صلوات بفرستید! اصلاً با ماشین حساب یه عدد رندم بین ۱ تا ۳۶۵ انتخاب کنید و همون روز بشه روز ملی همجنسبازی یا اقلیت‌های جنسی یا هرچیزی! چرا هی سر چیزهایی که ارزش نداره بیخودی خون نجستون را کثیف میکنید؟

روز ملی اصلاً واسه اینه که دور هم بخندیم و خوش باشیم، نه اینکه بزنیم تو سرو کله‌ی همدیگه :)

پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۱

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟

این پست را دارم برای این مینویسم که راجع به یک رابطه صحبت کنم که هنوز دلم را داره فشار میده. امشب دقیقاً میشه ۴ ماه و دو هفته که این رابطه قطع شده.
خوب قطع شده دیگه و نمیتونم بهش بگم رابطه. امیدی هم ندارم که وصل بشه. گرچه امید خوبه ولی خوب من ندارم.
گاهی وقتها اونقدر دلم تنگ میشه که گریه میکنم ولی خوب بارها به دوستام گفتم که کار درست را حضرتش (پارتنرم) میکنه که دیگه نه به اس‌ام‌اسم جواب میده و نه به تلفن و نه ایمیلم. شاید اینطوری زودتر از دلم بیرون بره. خوب شاید چهار ماه خیلی کمه. نمیدونم. 


این عکس بالایی را که دیدم یاد شاسکول‌بازیهامون افتادم. چقدر لذت‌ها که نبردیم از با هم بودن. توی فضا بودیم فی‌الواقع. اینی که توی این عکس هست فی‌الواقع به شما دیدی از ماجراهای ما نمیده.
قطع شدن این رابطه هرچند دردآور بود یه سری چیزها به من یاد داد که دوست دارم اینجا بگم شاید بدرد شما بخوره:

۱- توی یه رابطه سعی نکنید چیزی را توی دلتون نگه دارید و با بهترین شکلی که بلدید با دوستتون درمیون بگذارید.شاید فکر کنید که این کار خیلی ساده هست ولی ایشالا برید توی یه رابطه خواهید دید که از هر کسی برنمیاد. حتی نگذارید دلخوری‌هاتون جمع بشن. کم‌کم دلخوریهاتون را بگید.

۲- همیشه به طرف مقابلتون اجازه‌ی صحبت کردن و دفاع از خودش را بدین. کله‌شقی و خودخواهی قرار نیست شما را به جایی برسونه. دلم میسوزه که جواب منی که بهش اجازه دادم از خودش دفاع کنه و بخشیدمش این نبود که اینطوری باهام حرف نزنه.

۳- به هیچ وجه فکر نکنید که دوستتون علم غیب داره. اگه چیزی ازش انتظار دارید باید بهش بگین.  همین دوست من علاقه داشت که مثلاً بهش بگم Bitch ولی خوب من مثلاً میگفتم Baby و اون خوشش نمیومد یا لذت کافی نمیبرد. و هیچوقت هم بهم نگفت تا بعد از قهرش فهمیدم. ای کاش میگفت!

۴- هیچوقت هیچ‌کسی را به پارتنرتون ترجیح ندید. اصلاً منظورم خیانت و فلان نیست. منظورم اینه که مثلاً غذا خوردن با پارتنرتون را بخاطر ملاقات با یک دوست از دست ندین. یا خواسته‌ی یک دوست قدیمی را به خواسته‌ی پارتنرتون ترجیح ندین. نگذارید هیچ‌کس باعث دلخوریتون از هم بشه. هیچکس! دلخوریتون از دیگران را سر همدیگه خالی نکنید.
 خوب من این اشتباه آخری را کردم. یه دوست قدیمی و سیریش یه مدت مهمون خونه‌ی من بود و خیلی از وقتها بود و باید ازش خواهش میکردیم که لطفاً ما را تنها بگذار چون میخوایم با هم تنها باشیم. پارتنرم حتی از اینکه اون بدونه ما کی‌ها با هم تنها هستیم بدش میومد و خیلی شاکی بود که چرا این هست و چرا من بیرونش نمیکنم؟! من هم از پارتنرم خواهش کردم برای مدتی (که خورد خورد شد دو ماه) حضور اون را اون اطراف تحمل کنه چون یارو پول نداره که بره هتل. برای من مهم نبود راستش که اون احمق پیشمون باشه یا نباشه. دلم به حالش سوخته بود و بهش جای خواب داده بودم تا بتونه کار پیدا کنه. ولی خوب اون هم خورده بود و خوابیده بود و بهش چسبیده بود. خلاصه یه روز که از دست این کنه‌ی سیریش ابله خیلی عصبانی بودم به پارتنرم گفتم که دیگه سمت من پیدات نشه چون ما به هم نمیخوریم. خوب ای کاش نگفته بودم! همش سر اینکه چرا وقتی من نیاز به همدردی دارم و عصبانیم اون بی‌تفاوت نگاه میکنه! خوب اون بی‌تفاوت نبود و من عصبانیتم از دست یکی دیگه را سر اون که خیلی دوستش داشتم خالی کردم. اصلاً همون روز براش دو تا بطری مشروب هدیه گرفته بودم. چرا باید باهاش دعوا میکردم؟؟؟ اون هم دیگه پیشم نیومد. دیگه باهام حرف نزد. هرچند فردای همون روز من اون دوست سیریش احمق را بردم اداره پلیس و ازش تعهد گرفتم که سمت ما پیداش نشه ولی دیگه دیر شده بود. پارتنرم هم اشتباه شماره ۲ را که در بالا ذکر کردم مرتکب شد. بهم اجازه نداد از خودم دفاع کنم. بهم اجازه نداد عذرخواهی کنم. خوب من هنوز دوستش دارم و امیدوارم اگه میتونه کسی را پیدا کنه که بهتر از من ارضاش میکنه بره و از زندگی با اون خوش باشه.
قبل از اومدن اون من داشتم زندگی میکردم و بعد از رفتنش هم نمردم ولی خوب انسان‌ها نباید اینطوری باشن. قبول دارم که من هم بچگی کردم. ولی من بچه‌ای هستم که بعد از یک ساعت و یا نهایتاً یه هفته کاملاً به اشتباهم پی میبرم. رفتار درست با این بچه رفتن و حرف نزدن نیست.


نمیخواستم توی این وبلاگ که باید از خوشحالیام بگم دل کسی را بدرد بیارم! حتی اگه دلتون هم به درد نیومده اصلاً ناراحت نباشید:)) 
این پست را نوشتم که اولاً داد بزنم که من عاشق بودم و عاشق هستم و دلم مثل هر عاشقی تنگ میشه و به این عشقم هم افتخار میکنم! و ثانیاً فکر میکنم که اون چهار تا درسی که در بالا ذکر کردم خیلی ارزشمنده و ممکنه برای هرکسی پیش بیاد. شاید اگر من اینها را میدونستم الآن از عشقم دور نمیفتادم.

دوستتون دارم و امیدوارم که همیشه عاشق باشید و خوشحال :)

چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۱

همجنسبازی در ایران

الآن داشتم به آخرین پستی که گذاشته بودم نگاه میکردم و ملتفت شدم که آخرین پستم مال ۲۲ ژانویه‌ی ۲۰۱۲ بوده و با توجه به اینکه امروز ۲۰ ژانویه‌ی ۲۰۱۳ هست میتونم بگم که با تقریب خوبی یک سال گذشته و من اصلاً برام مهم نبوده که توی ایران چه خبره.

راستش دلیلی که باعث شد باز بیام سراغ اینجا اینه که چند روز پیش توی بی‌بی‌سی یه برنامه داشتن راجع به همجنسگراها و توی اون از وبلاگ ماهان اسم بردن که به گوشم آشنا بود. یعنی یه زمانی ما از مشتریای وبلاگش بودیم. شاید بخندین اگه بگم یادم نمیاد که ماهان اصلاً چی مینوشت و فقط یادمه اگر اشتباه نکنم یه زمانی که باهاش آشنا شدم سرباز بود. خلاصه با خودم گفتم پاشو برو ببین توی این دنیای مجازی همجنسگراها یا همجنسبازهای ایران چی میگذره؟!

البته دفاع نسبتاً ضعیف مهمانان برنامه‌ی نوبت شما از حقوق همجنسگراها هم مزید برعلت شد تا بیام و یه سری بزنم تا ببینم که جامعه‌ی مجازی ایران در این زمینه داره چیکار میکنه. هرچند باز دست و دلم نمیره که وبلاگ‌ها را بخونم ولی خوب خیلی دوست دارم ببینم که سطح اطلاع رسانی از یه سری حرفای خاله‌زنکی اومده باشه بیرون. البته حرفای خاله‌زنکی هم در جای خودش خوبه ولی من دیگه خسته شده بودم از اینکه بشنوم همجنسگرایی با همجنسبازی فرق داره یا شعرای غم و غصه دار بخونم یا فحش و بد و بیراه اینو به اون بخونم.

یک سال گذشته برای من یک سال پر فراز و نشیب بود. از رفتن به گی‌پراید گرفته تا رفتن به گی‌کلاب و بار و پیدا کردن دوستان خوب و دوستان بد و شکست عشقی. از احمق‌بازی‌هایی مثل عشق بازی روی شن‌های ساحل و روی چمنهای پارک تا ور رفتن و لب گرفتن توی سینما و تاکسی. آن شبها که تا ۳ یا ۴ صبح بیدار بودیم و اون روزها که در اتاق بسر شد هیچکدام از یادم نمیره. نیم ساعت پیش هم همینطوری بیکار بودم و منتظر دوستم تا بهم زنگ بزنه که بریم بیرون باهم یه گشتی بزنیم و چیزی بخوریم. یه لحظه خیلی از اتفاقات گذشته در ذهنم مرور شد. با خودم گفتم این همجنسبازهای ایران چه گناهی کردن که نباید روی آرامش را توی کشور خودشون ببینن و همین شاسکول‌بازی‌های من را همونجا توی تهران و دربند و سینما آزادی و پارک طالقانی انجام بدن؟!
عمیقاً فکر میکنم مردم ایران خیلی نسبت به مردم خیلی از کشورهای دنیا بی‌مذهب‌تر و دموکرات‌تر هستن ولی بی‌اطلاعیشون باعث شده که قشر زحمت‌کش همجنسباز در ایران مورد بی‌مهری واقع بشه. البته تقصیر خودمون هم هست تا حدودی. شما فکرشو بکن، چقدر ماها بجای اینکه تلاش کنیم اطلاع رسانی درست بکنیم (که البته قبول دارم کار سختیه)، چسبیدیم به اینکه ثابت کنیم ما همجنسگرا هستیم و همجنسباز نیستیم. انگاری در ماهیت این دو کلمه تفاوتی هست جز اینکه یکیش بار توهینی داره!
دوستان همجنسباز یا همجنسگرای من! در چشم مردم مذهبی یا هموفوب کوچه و بازار ایران، فرقی بین همجنسگرا و همجنسباز نیست. این را قبول کنید خواهشاً. بجای این کارها براشون دلایل علمی بیارید. میدونم که هموفوب‌ها چشم و گوششون را روی علم و آگاهی میبندن ولی لااقل سعی کنیم یه چند نفری که هنوز فکر میکنن گرایش به همجنس انتخابی هست آگاه بشن که نه بابا از این خبرها نیست. البته هیچ دگرجنسگرایی هم نمیاد وبلاگ همجنسگراها را بخونه ولی خوب در همین حد که همه‌ی همجنسگراها یه حداقلی از آگاهی را راجع به گرایششون داشته باشن که بتونن اطرافیانشون را روشن کنن خیلی خوبه. یه جوری نباشه که یارو بیاد توی نوبت شما بگه من توی برنامه‌های راز بقا ندیدم هیچ حیوونی همجنسبازی کنه و کسی هم جواب درستی بهش نده.

راستی شنیدم کاندوم هم گرون شده! راسته؟ میخوان واردات کاندوم را ممنوع کنن؟؟
اگه کاندوم ممنوع بشه چیکار میکنید؟ قراره ایدز زیاد بشه؟؟

فعلاً همه‌ی شما را به خدای بزرگ میسپارم :دی
تا برنامه‌ی بعد بدرود :)))

دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۰

اعداد مختلط

این پست یه مقداری جنبه ریاضیش بالاست و اگه شما همجنسگرا هستید و دانش ریاضی ندارید میتونید باز استفاده کنید ولی اون لذتش را بصورت کامل نمیبرید.

در ریاضی یه مبحثی هست که بهش میگن مبحث اعداد مختلط. شاید بدونید که اعداد مختلط از یه بخش حقیقی و یه بخش موهومی تشکیل شدن و توی خیلی از رشته‌ها و شاخه‌های علوم کاربرد دارند. 
برای هر عدد مختلط یه عددی وجود داره به نام Conjugate که یه سری ویژگی‌ها داره.
مثلاً اگه یه عدد مختلط را در عدد Conjugate مربوطه ضرب کنیم یا باهاش جمع بزنیم و یا ازش کسر کنیم و اینا هرکدوم یه سری کمیت‌هایی به ما میدن که کلی باعث کوتاه شدن محاسبات میشن.

حالا اینجا را که میخوام بگم اونهایی که مبحث اعداد مختلط را بلدن خیلی خوب درک میکنن چی میگم.
داشتم فکر میکردم اگر برای هر مرد همجنسگرایی یه Conjugate وجود داشته باشه چی میشه.
منظورم اینه که مثلاً من بعنوان یه همجنسگرا یه زنی پیدا کنم که سلایقمون شبیه به همه یعنی مثلاً به یه شخص خاصی علاقه داریم هردومون.
فکرشو بکنید که ما چه چیزهایی داشتیم که با هم بگیم!
مثلاً درمورد قیافه، اخلاق، بدن، صدا، بو، راه‌رفتن، بوسیدن، خوابیدن، تفریحات، غذاهای مورد علاقه و کلاً عادات عشقمون میتونستیم با هم حرف بزنیم. و البته خوب این بستگی به این داشت که همدیگه را بعنوان هوو تحمل کنیم!! :دی
حالا البته نمیخواد بگید مثلاً عشقتون باید بایسکشوال باشه!
خیلی خوب بابا، باشه. حالا شما فعلاً Conjugate منو پیدا کنید بعد اینها را یه جوری حل میکنیم.
دوست دارم اسم Conjugate خودم را بذارم حسین کانجوگیت! امیدوارم یه روزی بتونم با حسین کانجوگیت صحبت کنم و ببینم چه چیزهایی برای گفتن داریم :دی

دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۰

همجنسگرایی، طبیعی یا نرمال

اگر همجنسگرا هستید و مثل من کامینگ‌اوت (تظاهر، آفتابی شدن، اعلام وجود، بروز یا هرچی) کردید احتمالاً یه سری جملات کلیشه‌ای را از دوستانتون شنیدید. جملاتی که اگر همجنسگرا نیستید احتمالاً چهار پنج‌تاشون تا همین الآن مثل برق از توی ذهنتون گذشتن.
مثلاً بعضی‌ها میگن حتی یه مورچه (یا هر حیوان دیگه) هم میفهمه که باید به جنس مخالفش گرایش پیدا کنه! یا میگن اگه همجنسگرایی آزاد بشه و همه بخوان همجنسگرا بشن که نمیشه! بعضی‌ها هم با تعجب میگن که یعنی سینه‌های یه زن برات جذابیتی نداره و از اون بدن سفت و کثیف و پشمالوی مردا خوشت میاد؟ یک جمله خیلی معروف هم که لابد همه شنیدیم اینه که فلان جا برای اجابت مزاجه و نه لذت جنسی و مجامعت!

خوب من فعلاً نه قصدش را دارم که به چنین سؤالاتی جواب بدم و نه حالش هست. جواب به چنین سؤالاتی هم عموماً نیاز به ممارست و دقت داره چون هرجور گافی که بدی باعث میشه که یا یه دعوایی بالا بگیره و یا اینکه یه خواننده بی‌اطلاع را برای مدتها به سمت ناکجا آباد معرفتی رهنمون بشی!
فارغ از همه اینها یه مطلبی که با یکی از دوستان غیرهمجنسگرا مطرح شد و شاید تا حالا به چشمتون نخورده اینه که همجنسگرایی نه طبیعیه و نه نرمال!
راستش من نظرم اینه که بله! همجنسگرایی نرمال نیست چون اگه در بهترین شرایط با دست بالا گرفتن آمار همجنسگراها مثلاً بگیم ۱۰ درصد جامعه همجنسگراست باز فاصله زیادی با میانگین جامعه داره و از میانگین جامعه که کم و بیش حدود ۹۰ درصدشون دگرجنسگرا هستن انحراف (Deviation) فاحشی داره.
شاید یه عده‌ای بگن که گرایش جنسی یه کمیت فازی هست و شبیه یه طیفه. یعنی اگه درصد علاقه به همجنس در افراد غیرهمجنسگرا را هم در محاسبات وارد کنیم و میانگین وزنی بگیریم ای بسا همجنسگرایی هم در محدوده نرمال جامعه قرار بگیره.
در جواب من میگم که محدوده همجنسگرایی در طیف گرایش جنسی و همچنین مرز نرمال بودن را میشه طوری انتخاب کرد که همجنسگرایی عمراً نرمال نشه. هدف من اینجا مجادله سر روشهای دستی نرمال کردن یا نکردن نیست. مهم اینه که اکثریت مطلق جوامع (بیشتر از دو سوم یا هفتاد درصد) غیرهمجنسگرا هستند و در چنین مواردی نرمال بودن را با اکثریت جامعه میسنجند. اهمیتی هم نداره چون مثلاً با این معیار چپ دست بودن، معتاد بودن، ارتزاق از راه دزدی و یا حتی آخوند بودن هم نرمال نیستند. در هیچکدام از این موارد نرمال بودن یا نبودن دلیلی برای تعیین نوع رفتار ما با این اقشار نیست. ای بسا توی یک جامعه‌ای زیر ۲ درصد از افراد یه جامعه‌ای آی‌کیو بالای ۱۴۰ داشته باشن، آیا این نرمال نبودن دلیل میشه که ما بریم و تمام نخبه‌های اون جامعه را قلع و قمع کنیم؟؟

بله! همجنسگرایی نرمال نیست و ای بسا نرمال نبودن هم افتخاری باشه توی این فضا!!
ولی اینکه آیا همجنسگرایی طبیعی هست یا نه جای بحث داره. احتمالاً منظور اونهایی که میگن همجنسگرایی طبیعی نیست اینه که همجنسگرایی حاصل دست بردن انسان در روال طبیعی هستش. یعنی مثلاً اگر شیطان یا نفس اماره نبود و هوا و هوس بر انسان چیره نمیشد حتماً همجنسگرایی هم دیده نمیشد. استدلال اونهایی که میگن همجنسگرایی طبیعی نیست بیشتر روی انتخابی بودن این گرایش تأکید داره. یعنی روال طبیعی اینه که آدم دگرجنسگرا باشه و این خود انسانه که رفته سراغ عملی بر خلاف خلقتش. مثلاً استفاده از هروئین که ۱۶ برابر لذت جنسی به آدم حال میده بر خلاف روال طبیعی هستش و کاری است انتخابی. میدونیم مصرف هروئین شاید خیلی حال میده ولی چون بر خلاف طبیعت انسان هست آخرش به نابودی منتهی میشه و یه همچین سرنوشتی منتظر همجنسگراها هم هست. البته همونطوری که یه معتاد به هروئین بیمار تلقی میشه یه همجنسگرا هم بیماره و باید بهش کمک بشه تا به راه راست برگرده.

دوستانی که به این دلیل فکر میکنند همجنسگرایی طبیعی نیست دچار یه اشتباه کوچیک در استدلالشون شدن و اون اینه که در پس همه دلایلشون دارن میگن هرچیزی من فکر میکنم خوبه طبیعیه و هرچیزی که به مذاق من نیست غیر طبیعیه!!
افرادی که اینطوری استدلال میکنن معمولاً با شنیدن دیده شدن همجنسگرایی در حیوانات از تعجب شاخ در میارن. گاهی هم میگن که این مشاهدات همجنسگرایی در حیوانات یا متقن نیست و یا با اغماض همجنسگرایی تلقی شده. من اصلاً قصدم این نیست که با استدلال دیده‌شدن روابط همجنسگرایانه در پنگوئن یا میمون و یا سایر حیوانات بگم که یه همچین رفتاری در انسان طبیعیه. چون احتمالاً حداقل یه حیوونی پیدا خواهد شد که یا یه دونه بیشتر از اون توی دنیا نیست و یا پراکنشش توی زمین طوریه که اصلاً بخواد هم نمیتونه همجنسگرا باشه و این میشه پایه احتجاج‌های اون‌هایی که وکیل و وصی خدا هستند.
من میخوام بگم که طبیعی و غیرطبیعی باید تعریف مشخصی داشته باشه تا بتونیم دربارش بحث کنیم. مثلاً همین استفاده از مواد مخدر توی یه سری حیوانات هم دیده شده و اینکه بگیم یه نفر که هروئین مصرف میکنه داره کار غیرطبیعی میکنه درست نیست. شاید طبیعت یه سری فرآیند‌ها داشته باشه که برای ما خیلی هم خوش‌آیند نباشه. مثلاً یه زمانی طبیعت با طاعون، وبا، سل، ذات الریه و حتی جنگ و قحطی داشت جمعیت انسان‌ها را کنترل میکرد که خود انسانها دست بردن توی طبیعت و با پیشگیری از بیماریهای مسری و بهداشت و یا صلح جهانی و کشاورزی صنعتی تعادل جمعیت و مصرف منابع زمین را بطور کلی بهم ریختن. الان طبیعت تغییر روش داده و داره از چیزهایی مثل سرطان، خودکشی، خشکسالی و گرمایش جهانی استفاده میکنه تا دوباره به تعادل برگرده. لزوماً هر چیزی که طبیعی هست به مذاق ما نیست و هرکاری که خوشایند ما هست به صلاح طبیعت نیست.
الآن آیا همجنسبازی یه عده‌ای بیشتر برای طبیعت بده یا نابودی جنگل‌ها برای توسعه کشاورزی صنعتی و استفاده از چوب درختان برای تولید کاغذ و چاپ کتب مقدسی مثل قرآن و تورات؟ انصافاً اگه دو تا مرد با هم بخوابن ضررش بیشتره یا تولید فرآورده‌های هورمونی و اصلاح ژنتیکی‌شده و ایجاد بیماری‌هایی مثل جنون گاوی؟ اینهمه بدبختی از رشد بی‌رویه جمعیت انسانها ناشی میشه که نهایت تقابل با روند طبیعته. حالا بده دو نفر همجنسگرا با هم باشن و بجای تولید بچه جدید یه بچه پرورشگاهی را بزرگ کنن؟؟ البته رسیدگی به ایتام هم در دین مبین اسلام خیلی توصیه شده، چرا این را نمیگین؟؟

حالا کل این مطالب به کنار، طبیعی بودن یا نبودن همجنسگرایی را اولاً باید با دانستن تعریف درست کلمه‌ی «طبیعی» و ثانیاً با تحقیق علمی و مستدل تشخیص داد. مثلاً بعضی‌ها ژنتیک بودن یا مادرزادی بودن را از ملاک‌های طبیعی بودن میدونن. حالا آیا بر اساس این ملاک‌ها و بدلایل مشابه دیگه همجنسگرایی طبیعی هست یا نه این دیگه کار پژوهشی می‌خواد و نه سفسطه و فلسفه‌بافی صرف!! تعداد دندون‌های اسب را باید شمرد، با استدلال نمیشه حسابشون کرد.

فارغ از اینکه یه چیزی طبیعیه یا نه باید تأکید کنم که طبیعی نبودن یه عملی هم نباید ملاک تخطئه کردن اون کار باشه. ای بسا خیلی چیزهایی که شاید (البته به نظر من) غیرطبیعی هستند و بسیار هم مقبول واقع شدن و کسی به اونها اعتراضی نمیکنه مثل استفاده از تلویزیون و اینترنت برای کسب اطلاعات.

اینهمه گفتم تا به این نکته برسم که من اینجا نمیخوام برای جامعه تعیین تکلیف کنم که باید همجنسگراها را بپذیرن یا نه! اون دیگه با وجدان خودتون. 
من می‌خوام بگم که من همجنسگرا هستم و گرایشم را هم دوست دارم.همینیه که هست و تا حالا کسی توی مراجع علمی ادعای تغییرش را نکرده. من هم اهل این نیستم که برم انرژی درمانی و رمالی و از این بحث‌ها. یا مثلاً کل مغزم را با شوک الکتریکی ریست کنم که مثلاً شاید همجنسگرایی از سرم بپره و اگه نشد یه شوک الکتریکی دیگه یا اگه نخواستم دیازپام بخورم که اصلاً توی این دنیا نباشم که به این عمل شنیع فکر کنم و یا مثلاً هورمون زنانه تزریق کنم تا بصورت شیمیایی عقیم بشم. اینها همش راه‌هاییه که آدم دلش نمیاد در حق یه سگ هار هم انجام بده، چه برسه به من که کلی واسه این جامعه کار مفید کردم و مخی هستم واسه خودم. حیف من نیست؟!؟!
مخلص کلام اینکه چون روانشناس‌ها و پزشک‌ها تا حالا به هیچ راه تغییری برای افراد شبیه من دست‌ پیدا نکردن (البته تا حالا - فعلاً به بعداً کار نداریم) پس کسی حق نداره من را بخاطر گرایش جنسیم سرزنش کنه. حتی شما دوست عزیز!!!

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۰

شاد باشیم

من نه موضع موافق دارم و نه موضع مخالف
فقط واسه اینکه دور هم شاد باشیم میگم
ولادت با سعادت اولین جمعه مرداد ۱۳۹۰ بر رهروان لایف‌استایل‌های خبیثه مبارک
ای تمام اونهایی که علاوه بر دولت‌، خودتون هم واسه خودتون خط و نشون میکشین و حزب دارین و قهر می‌کنین و بایکوت میفرمایید و اینها، یه امروز را بیایید شاد باشیم، فارغ از اینکه اسم امروز چیه

پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

خدمات متقابل اسلام و آمریکا - ادامه

خوب  الوعده وفا!! حالا باید بپردازم به تشریح بحث برده‌داری که در پست «خدمات متقابل اسلام و آمریکا» شروع کردم.
داشتیم به نقد استفاده از کفاره در اسلام برای مبارزه با برده‌داری میپرداختیم و به اونجا رسیدیم که مسئله به دو حالت ساده تقسیم شده بود:

۱- حالتی که قیمت یک برده بیشتر از اطعام شصت فقیر باشه
۲- حالتی که قیمت یک عدد برده کمتر یا مساوی ششصد هزار تومان بشه، البته تحویل درب منزل!!


حالت اول را بررسی می‌کنم که قیمت یک عدد برده، تحویل درب منزل، بیشتر از اطعام شصت فقیر باشه. خوب هر عقل سلیمی تأیید می‌کنه که به قول یکی از دوستان حتی یک موز (موجودی با IQ در حد صفر) هم اطعام شصت فقیر را انتخاب می‌کنه، چون هم ارزونتره و هم راحتتره!!
ضمن اینکه اگر یک برده (بنده، غلام یا کنیز و کلفت) آزاد نشه احتمالش کمه که از گرسنگی بمیره ولی ممکنه که اون شصت فقیر مجبور بشن برای زنده موندن (تنازع بقا) حتی از گوشت هم‌دیگه هم تغذیه کنند.
پس پرونده‌ی حالت ۱ را می‌بندیم و دیگه سراغش نمی‌ریم، البته بخاطر اقتصادی نبودن و نیز موجود بودن مقدار قابل توجهی مسکین و فقیر از همان روز کلید خوردن پروژه اسلام تا روز ظهور منجی عالم بشریت (عج) . این را هم اذعان می‌داریم که اگر دوباره بهش فکر کردیم حتی یه بچه هم حق داره به عقل ما شک کنه!! بالاخره پرونده را بستیم دیگه!! نه؟! ....

و اما میریم سراغ حالت دوم، یعنی اینکه در خوشبینانه‌ترین حالت قیمت یک برده برابر ۶۰۰ هزار تومان باشه!! البته در این حالت فرض کنید که برده‌داری تا همین امروز ادامه داشت.
یه کم فکر کنید. یه کم تأمل بفرمایید. ۶۰۰ هزار تومان یعنی به اندازه حقوق یک ماهِ یک کارمند متوسط توی تهران. یعنی اگر خداییش بخوای فکر کنی یک برده با یک ماه کار، روزی ۸ ساعت یا بیشتر می‌تونه قیمت خودش را بپردازه و خودش را آزاد کنه.
ممکنه در اینجا بگین که با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، قیمت همه چیز چند برابر می‌شه! یا به عبارت دیگر قیمت‌ها واقعی میشه. اونوقت چی؟!
خوب در جواب شما می‌تونم بگم که با فرض ثابت بودن حقوق‌ها، پس از اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، یک برده هرقدر هم که گران بشه دیگه بیشتر از ۱۰۰۰ درصد افزایش قیمت نخواهد داشت. یعنی قیمتش مثلاً یازده برابر بشه. خوب باز این میشه به اندازه یک سال کار. یعنی هر برده با یک سال کار (البته با جان و دل) می‌تونه خودش را بخره. چیزی تو مایه‌های اجاره به شرط تملیک. حالا یک سال نشه بلکه بشه ۵ سال. دیگه بیشتر که نمیشه!! آخه الآن یه وزغ هم اگر کنار خیابون بالا و پایین بپره، تماشاچیان بیشتر از ۱۵۰ هزار تومن جلوش میریزن، حالا چه برسه به یک بنی آدم.

لطفاً یک لحظه تأمل کنید. خودتان را بگذارید بجای اون برده! چه حالی بهتون دست میده؟! مشمئز کننده نیست؟ آیا خداوند (جلّ و علی) شما را آزاد خلق نکرده؟! به چه حقی میان و برای شما صاحب‌اختیار و سرور انتخاب می‌کنند؟ چرا به شما اجازه نمی‌دهند که خودتان را از صاحبتان خریداری کنید؟ اگر تا ابدالدهر صاحبتان علاقه‌ای به آزاد کردن شما نداشت یعنی باید همینطوری برده بمونید؟! اینجور رفتار با شما حق‌خوری نیست؟ شما این کار را یه جوری قلدری در حق خودتون تلقی نمی‌کنید؟ آیا یه چیزی از سنخ دست گذاشتن انگلیس استعمارگر روی چاه‌های نفت ایران و مخالفت با ملی شدن نفت نیست؟!

ممکنه یه نفر اشکال کنه که برده‌ها در اواپل اسلام عموماً از اسرای جنگی و اینجور چیزها بودن. خوب من میگم اولاً شاید یه همچین چیزی راجع به برده‌های ایرانی درست باشه، ولی نظرتون درمورد برده‌های آفریقایی و اون‌طرفا چیه؟ اونها که با ممالک اسلامی جنگی چیزی نداشتند. درثانی من شما را ارجاع میدم به فرمایش مولای متقیان امام علی(ع) بدین مضمون که: «آنچه را برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را در حق خود روا نمیداری برای دیگران هم نپسند»
آیا خوشتون میاد اگر توی جنگی اسیر شدین مثل یک برده باهاتون رفتار بشه؟! شما را مثل احشام خرید و فروش کنند و هیچگونه حقوق شهروندی نداشته باشید؟

حالا وقتشه که یه مقدار هم درمورد اون حق‌الناس که یه جورایی نیم‌اشاره‌ای توی پست «خدمات متقابل اسلام و آمریکا» بهش کردم، بیشتر توضیح بدم. تصور می‌کنم که بشر امروز به راحتی درک کنه که چی دارم می‌گم. برده‌داری درواقع یه جور سوء استفاده است، یه جور دزدی آزادیه! برده‌داری به نوعی زیر پای گذاشتن حق‌الناس تلقی میشه.

من دقیقاً نمیدونم که زندگی در کشوری مثل روسیه با سرانه مصرف مشروبات الکلی ۱۸ لیتر در سال سخت‌تره یا در کشوری که برده‌داری رواج داره، ولی این را می‌دونم که اولویت باید این باشه که از پایمال شدن حق‌الناس هرچه سریعتر جلوگیری کنیم.
اینجا که میرسم دستانم را به نشانه تسلیم بالا می‌گیرم و می‌گویم که نمیدانم اسلام در اجرای برنامه حذف برده‌داری بسیار ضعیف عمل کرده یا اینکه شارع مقدس با خودش گفته مشروب را با شلاق و تعزیر درست کن، برده‌داری خودش درست میشه!! اونم کی؟ بعد از ۱۳۰۰ سال.
آنچه که کمر نظام برده‌داری را شکست، نوشته شدن رمان «کلبه‌ی عمو تام» در کشور آمریکای جنایتکار بود. رمانی که غوغایی به‌پا کرد و باعث شد همین جناح جمهوری‌خواه جنگ‌طلب طرفدار اسرائیل، تلاش کنه و برده‌داری توی آمریکا ور بیفته. البته این را هم نفی نمی‌کنم که عصیان بعضی از برده‌ها و فرار اونها به کانادا تأثیر مثبتی در تسریع این روند داشت. فکرش را بکنید!! چه خون‌ها که در راه این آزادی ریخته نشد.
از ۱۵۰ سال پیش به اینور این آمریکایی‌ها بودند که قوانین نفی برده‌داری را تصویب کرده و در جهان اشاعه دادند.
حالا الآنه یکی میپره وسط و میگه این هم از اون نیرنگ‌های کثیف فراماسونرها بود. اونها یه همچین جنبش‌هایی را راه انداختند تا راحتتر به دنیا مسلط بشن. جنبش فمینیسم هم از این دست بود.
من در جواب چنین دوست فرضی خواهم گفت که باشه!! بالاخره که برده‌داری ور افتاد. اینجا نوبت جامعه جهانی مسلمانان هستش که از آمریکا تشکر کنه. شاید یکی از جرقه‌های از بین رفتن سیستم خان و رعیتی و سیستم غلام و کلفت‌داری در ایران و کل جهان از همون ۱۵۰ سال پیش و با زیر سؤال رفتن برده‌داری در آمریکا زده شد.
دوست دارم این بحث را ادامه بدم....

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۰

خدمات متقابل اسلام و آمریکا

متن زیر مال خیلی قدیماست. فکر کردم شاید بد نباشه اینجا بیارمش تا شاید کسی نظرش را راجع به خدمات متقابل اسلام و آمریکا در حوزه همجنسگرایی بگه.


برای مدتها داشتم فکر می‌کردم که آیا یه چیزی شبیه «خدمات متقابل اسلام و ایران» در مورد اسلام و غرب یا اسلام و آمریکا هم صادق هست یا خیر!!
آخه بنظر من نتایج جالب و قابل تأملی بدست میاد اگر از این عینک به قضیه نگاه کنیم. در واقع حداقل ماجرا این هست که جناب ادیسون با اون لامپی که اختراع فرمود، الآن کلّی به آیات عظام که تا پاسی از شب به مطالعه و تحقیق می‌پردازند خدمت کرده، البته بماند اینکه اگر بعضی از همین آیات عظام تحقیق و مطالعه نمی‌کردند برای بنی‌آدم خیلی بهتر بود، مضافاً اینکه کاری نداریم به اون اعمال زشت و بدی که آمریکای جنایت‌خوار در لانه جاسوسی انجام داده تا احتمالاً از نفوذ کشور دوست و برادر شوروی و ایدئولوژی مارکسیزم در ایران جلوگیری کنه، چون اگه نیک بنگریم بالاخره هر گلی ممکنه یه خاری هم در کنارش داشته باشه!!
ولی اگر در کل قضیه را از زوایای مختلف بررسی کنیم، فکر می‌کنم که موارد زیادی از خدمات متقابل اسلام ناب محمدی و آمریکا را پیدا کنیم. شاید خیلی جنجالی نباشه اگر از جایی شروع کنم که فرهنگ اسلامی کار را برای فرهنگ آمریکایی راحت کرده. مثلاً در صدر اسلام، پیامبر (ص) کلی زحمت کشید تا تونست به اعراب بادیه‌نشین بقبولونه که بابا جان مشروب نخورید!!
توجه کنید که این کار را هم با استفاده از روش‌های روان‌شناسانه و تبلیغاتی قوی به سرمنزل مقصود رسونده!! روش به این صورت بوده که اول بهشون گفت که آقا، چرا گالن گالن مشروب می‌خورید؟؟؟ هر چیزی زیادیش مضرّه، حتی زیاد آب نوشیدن و یا زیادی خوردن تربت پاک سیدالشهدا. درواقع اسلام اول با این تکنیک وارد شد که میانه‌روی را جا بندازه. خوب که قضیه پخته شد، رفت سراغ اینکه عزیز دل برادر اگر مشروب می‌خوری، سعی کن در حالت مستی سر نماز حاضر نشی. یه مرحله از این جلوتر هم این بود که کلاً بگه مشروبات مسکر حرام اندر حرام است!!! مراحل دیگری هم مثل تعزیر آدم مست و اینجور چیزها اجرا شد تا در نهایت پارسال شنیدم که توی مناطق شیعه نشین عراق، اگر کسی مشروب‌فروشی دائر کنه، مردم میان و شیشه مغازش را خورد می‌کنن و خلاصه کسی جرأت چنین کاری را نداره.

یه توضیحی توی پرانتز بگم که این روش یه جورایی Gradually Approaching the Goal محسوب میشه!! البته من که نتونستم یه معادل سلیس و زیبا واسه GAG توی فارسی پیدا کنم، اگه کسی پیدا کرد به من هم بگه که اینجا توی بلاگ منعکس کنم. جونم واستون بگه که روشی که جهان غرب برای شکست اسلام و خروج آن در اندلس باستان استفاده کرد، یه جورایی همین GAG بود، اگه بخوام توضیح بدم اطاله کلام میشه، پس خودتون برید بخونید که کار من ساده بشه.

یه پرانتز دوم هم می‌خوام باز کنم که بگم اسلام نزدیک شدن به نماز برای آدم جنب را هم منع کرده، البته قبلش هم بسیاری از انواع مجامعت‌ها همچون مجامعة‌النفس و مجامعت با محارم و مجامعت با اهالی همجنس و بطور کلی مجامعت با غیرهمسر را ممنوع کرده بود. سؤال اینجاست که آیا اسلام دست خودش را باز گذاشته تا اگر یه روزی خواست، کاری شبیه به اونی که با شرب خمر کرد را با نفس مجامعت و التذاذ جنسی هم بکنه؟؟! یه چیزی شبیه به رهبانیت در دنیای مسیحیت.

حالا برمی‌گردیم به همون استراتژی GAG در اسلام برای مبارزه با مسکرات. خیلی جالبه اگر توجه کنیم که اسلام در آن زمان (یعنی ۱۴۰۰ سال پیش) به مضرات و مفاسد مشروبات الکلی احاطه کامل داشته و با استراتژی پیش‌گفته (GAG) کاری کرد که اگر یک مسلمان شرب خمر هم بکنه با هراس از عذاب جهنم همراه باشه و نه ترس از مضرات جسمی.

البته نمی‌دونم که مصرف مشروبات الکلی حق‌النفس را تحت تأثیر قرار میده یا حق‌الناس را و یا هردو را با هم به همراه حق الله، ولی این را می‌دونم که ... ، ولش کن!! فعلاً این را که میدونم میگذارم توی هاله‌ای از ابهام تا به موقعش بهش بپردازم که لوث نشه!!

حالا چرا بحث زحمات پیامبر (ص) در صدر اسلام را مطرح کردم؟!
در واقع هدف غایی من از مطرح کردن بحث حذف مشروب این بود که یه نگاهی به تأثیر این کار اسلام در جامعه آمریکا داشته باشم. تلاش‌های دامنه‌دار ۱۳ قرنِ اسلام باعث شد که در آمریکا، البته تاریخ دقیق این قضیه را بخاطر ندارم، با تشکیل فرقه‌ی مسیحی مورمون‌ها و گسترش تعلیمات کلیسای مورمون (Mormons)، کلاً خوردن هرگونه نوشابه‌های الکلی برای مریدان این فرقه حرام اعلام بشه!
خوب البته کار بزرگی بود که به اینجا ختم شد، ولی حیف که هنوز عده‌ی کمی از آمریکایی‌ها طرفدار کلیسای مورمون‌ها هستند و این نشان می‌دهد که هنوز زمینه برای فعالیت جهت تحریم نوشیدن مشروبات الکلی در آمریکا زیاد است. معهذا از بنیانگذار کبیر دین اسلام تشکر می‌کنیم که اصلاً بحث نخوردن مشروب را در ادیان مطرح کرد و از بیخ و بن آن را تحریم فرمود، چون اگر نیم‌نگاهی به سایر ادیان ابراهیمی داشته باشیم، حتی با مواردی همچون شراب‌های متبرک و روحانی و اینجور چیزها برخورد می‌کنیم که پیروان آن ادیان به مانند آجیل مشکل‌گشای ما ایرانی‌ها و یا شله‌زرد و گوشت نذری و امثالهم با آن برخورد می‌کنند، تا چه رسد که فکر کنند اصلاً در مورد بدی آن سخنی برانند و یا قلم‌فرسایی کنند، مثل من!!

توی پرانتز بگم که لطفاً نگید که فلان دین تحریف شده یا چه و چه!! به این فکر کنید که مثلاً هزاران سال است که گوشت شتر یا گوشت خوک و یا پرندگانی مثل طاووس در دین یهود حرام است. یا دوستان کلیمی ما هنوز که هنوز است حرمت روز شباط را نگه می‌دارند و طی اینهمه سال نماز و روزشون به‌جاش بوده. و یا «حق مارّه» در اسلام یه جورایی بین بعضی از علما کپی‌برداری از یهودیت تلقی میشه و اسناد حدیث آن را ضعیف می‌پندارند. حالا فرض کنید که خوردن مشروب هم یکی از این موارد باشه!!


حالا دوست دارم یه کمی پارادیم را عوض کنم، که البته این خود مستلزم کلّی عوض کردن اتمسفر حاکم بر نوشتار حاضر است!!! شاید هم بشه بدون چنین کارهایی که ذکرش رفت، بحث خودم را دنبال کنم.

دوست دارم مطلب را با بحث برده‌داری و اینجور چیزها ادامه بدم. آخه خیلی قشنگه!!
می‌دونید؟ اسلام سعی کرد در چهارده قرن پیش با وضع قوانینی که همه می‌دونیم و هنوز هم توی همه‌ی رساله‌های عملیه هست، ریشه‌ی برده‌داری را خشک کنه. حالا من موندم که در این به اصطلاح هزار و چهارصد سال، گناهان مسلمان‌ها کم بوده و روزه‌هاشون همه به‌جاش بوده که برای کفاره روزه و اینجور چیزها برده کم نیومد یا اصلاً مسلمان‌ها برده نداشتند (بجاش غلام یا بنده داشتند) و یا از اینجور حرفها!!
البته یه لحظه به خاطرم اومد که قیمت کفاره‌ای معادل یک برده را حساب کنم و ببینم که ارزش یک برده اصلاً چقدری هست؟!

خوب شما فرض کن که برای کفاره بین آزاد کردن یک برده و اطعام شصت فقیر مخیر باشی و می‌خوای بدونی که کدومش توجیه اقتصادی داره؟! لازم به توضیحه که کفاره «شصت روز روزه گرفتن» بخاطر دلایل تکنیکی تقریباً غیر عملیه چون مثلاً کفاره‌ی یک ماهش میشه به عبارتی حدود ۱۷۴۰ تا ۱۸۰۰ روز که اگر به سال حساب کنی میشه چیزی نزدیک به ۵ سال روزه، که اگر به ادامه بحث مراجعه کنید متوجه می‌شین روش‌های دیگه خیلی بهتر هستند! باشه تا همونجا توضیح بدم.

حالا من میام و مثل روش مهندسی حل مسائل مدارات دیودی و یا طراحی یک ستون فولادی برای تحمل خمش و فشار ، مسأله را با یه حدس اولیه ولی هوشمندانه شروع می‌کنم. در واقع من میام و اطعام شصت فقیر را انتخاب کرده و معادل یک دور رفتن به رستوران گردباد و برای هر نفر به قراری ۱۰۰۰۰ تومان حساب می‌کنم که طرف هرقدر که میتونه بخوره و سیر بشه!! حتی اگر خواست بترکه هم به ما ربطی نداره و بگذار بخوره!! یعنی با یه حساب سرانگشتی می‌تونیم متوجه بشیم که هزینه‌ی اطعام ۶۰ نفر فقیر که به مدت یک هفته غذا نخوردن، حدود ششصد هزار تومن میشه.
پس یادتون نره که ششصد هزار تومن، اگه هم یادتون میره این عدد را یه گوشه یادداشت کنید.
حالا مسأله را به دو حالت ساده‌تر تقسیم می‌کنیم:
۱- حالتی که قیمت یک برده بیشتر از اطعام شصت فقیر باشه
۲- حالتی که قیمت یک عدد برده کمتر یا مساوی ششصد هزار تومان بشه، البته تحویل درب منزل!!

قبل از بررسی دو حالت فوق الذکر اولاً یادآوری می‌کنم که با این حساب قیمت کفاره یک ماه روزه حداکثر ۲۰ میلیون تومن میشه که میشه با دو ماه کار بسازبندازی یا دلّالی همش را در آورد و نمی‌خواد ۵ سال روزه بگیرید، پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!
ثانیاً اینکه چون این پست طولانی شده و من هم خسته شدم ترجیح میدم بررسی دو حالت فوق و اینکه آمریکا چه خدمتی به اسلام کرده را فعلاً به ذهن شما بسپارم تا اگه عمری باشه توی پست بعدی و یا شایدم توی سلسله پست‌های بعدی این قضیه را بیشتر تشریح کنم.

این را هم بگم که اگر یه کم خوب به جوانب امر فکر کنید می‌بینید که تا همینجاش هم حق مطلب ادا شده و بقیش علی‌السویه خواهد بود.

فعلاً از دست‌اندر کاران پشت صحنه، رژی، ترابری، برادران نیروی انتظامی، دوستان برگزارکننده کرسی‌های آزاداندیشی و همه کسانی که برای بهتر شدن این مطلب نظراتشون را ارسال می‌کنند تشکر کرده و به نوعی از ادامه روده‌درازی خود دست می‌شویم!!

آموزش لواط

من شخصاً یه مدتی مهندسی خوندم و به تبع اون به تدوین راهنما و آیین‌نامه برای هرکاری اعتقاد راسخ دارم چون به تجربه برام ثابت شده که آیین‌نامه همیشه از اتلاف انرژی و سرمایه جلوگیری میکنه و نهایت عقل بشر را بصورت یک چکیده در اختیار فرد میذاره.
از جمله کارهایی که بنظرم خیلی مهم هست و نیاز به راهنمای دقیق و سلیس داره همین انجام هرگونه فعالیت جنسیه!! مهم هم نیست از چه نوعی باشه! :دی مهم اینه که اون عمل جنسی چه خوب یا بد و چه مقبول یا منکوب باشه، فرد بتونه عمل مذکور را به بهترین روش انجام بده! طوری که آسیب‌های احتمالی به حداقل برسه و لذت به حداکثر.
امروز از سر بیکاری اومدم توی گوگل بصورت فارسی عبارت «آموزش لواط» را جستجو کردم و امیدوار بودم که یه سایتی، وبلاگی یا ورق‌پاره کاغذی دراین‌باره پیدا کنم. ولی حیف از اون انرژی که سرورهای گوگل به هدر دادن تا یه مشت خزعبلات را تحویل من بدهند. مفیدترین چیزی که پیدا کرد وبلاگ‌هایی بود که با چند تا سند و مدرک از وسائل الشیعه داشتند اثبات میکردند که عمل شنیع لواط اخ اخ اخ است.
یعنی اینطوری متوجه شدم که هیچکدوم از اونهمه بچه‌ک.و.ن.ی و مدعیان حقوق همجنسبازها توی اینترنت سعی نکردن با این مطلب یه کمی علمی برخورد کنند.البته انصافاً بعضی وبلاگ‌ها یه چیزهایی نوشتن که یا ناقص و بعضاً نادرست بوده و یا ادامه‌دار نبوده که خیلی از دغدغه‌ها را پوشش بدهند. چطوری بگم، یه چیز منسجم پیدا نمیشه.
عبارت «آموزش س.ک.س همجنسگرا» را هم جستجو کردم که باز چیزی بدست نیامد. اگر بدنبال «س.ک.س مقعدی» بگردید شاید یه چیزهایی دستگیرتان بشود که برای افراد دگرجنسگرا نوشته شده و گاهی علاوه بر اینکه پر از اشتباه هستند بصورت یک خط در میان هم تذکر داده‌اند که رابطه جنسی از عقب ضرر دارد و نکنید و از این حرفها.
توی مملکتی که یک نفر را توی کرج بخاطر عوارض استمنا با تاید (و نه حتی شامپو و وایتکس!!) پیش پزشک میبرند و یا دکتر افتخار میگفت که یه بابایی توی ۱۴ سال نتونسته بود پرده خانمش را بزنه، انتظاری هم نیست که مطلبی درباره آموزش درست مسایل جنسی پیدا کرد.
البته برای اینکه باسنتون بسوزه میگم که من چون معمولاً مسائلم را از منابع انگلیسی می‌خونم برام مهم نیست که درباره مسائل جنسی همجنسگرایی مطلب فارسی باشه یا نباشه. راستش من خودم چندین کتاب دارم که مسائل همجنسگراها را چه از لحاظ حقوقی و چه از لحاظ روانشناسی و پزشکی بصورت دقیق برسی کردن. فقط چون انگلیسی هستن فقط برای امثال من بدرد میخورن. البته خیلی دوست داشتم یکیشون را به فارسی ترجمه کنم و برای استفاده عموم آپلود کنم ولی خوب کالیبر بنده خیلی بالاتر از این حرفهاست. بنظرم وقتی را که لازمه تا صرف ترجمه این بی‌ناموسی‌ها کنم میتونم صرف خوابیدن یا یه کار مفیدتر کنم. از قدیم گفتن خلایق هرچه لایق. همجنسگراهای ایران فعلاً سر این دعوا کنن که روز ملی همجنسگراها فلان روز باشه یا نباشه. چرا من باید جور اونها را بکشم؟ ها ها ها ها :دی

یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۰

پیروی از ولایت

این چند روزه که توی رسانه‌های ایران همه‌چیز با بحث مهدویت گره خورده خیلی برای من پر بار بود.
من معمولاً به خیلی از چیزهایی که توی تلویزیون ایران میگن توجه میکنم. یه دفعه هم داداشم بهم گفت آخه چرا رحیم‌پور ازغدی نگاه میکنی؟؟ من برگشتم و بهش گفتم برای اینکه بتونی بهشون بخندی باید به حرفاشون گوش کنی!!
حالا اینها بماند. این چند روز هرچی من برنامه درباره مهدویت و ولایت و مسائل ازدواج دیدم من را به فکر واداشت. یه فکر عمیق. راستش استدلال‌ها بقدری سخیف بودن که فکر نمیکنم حالا حالا‌ها جامعه مذهبی ایران بتونه با استدلال‌های جامعه همجنسگرا کنار بیاد. حداقل ۳۰ سال دیگه وقت لازم داره تا این قضیه جا بیفته. تازه اگه جمهوری اسلامی با شدت مضاعف کشور را به سمت کره شمالی پیش نبره.
میدونید درد کجاست؟ بدبختی اینجاست که معتقدین به مهدویت و ولایت امام حاضر در بیت رهبری، علاوه بر اینکه احساس وظیفه میکنن که علایق رهبر معظم انقلاب را بعنوان اصول اساسی حکومت اسلامی ساری و جاری کنند برای ما معترضین استدلال میارن که امام و یا جانشین بر حق ایشون در خیلی از موارد نمیتونه دلایل و ذهنیاتش را برای عامه بیان کنه چونکه یا مفسده داره و یا ممکنه دشمن از اون سوء استفاده کنه.
در چنین سیستمی شما نمیتونی بگی که من همجنسگرا هستم و با هرکسی که دوست دارم ازدواج میکنم و اصلاً اسلام را قبول ندارم، چون پیامبر اکرم (ص) جامعه را به یک کشتی تشبیه فرمودن و وقتی شما ک.و.ن. میدین خوب عرش خدا میلرزه و این کشتی توی آب چپه میشه. پس دوستان ولایتمدار باید امر به مفعول و نهی از منکر کنند و مثلاً از شما بخوان که توی کهریزک ک.و.ن.تون را به اونها بدین.
از طرفی هم اگر بخواهید براشون استدلال عقلی و علمی بیارید بهتون میگن که اولاً شما عقلتون ناقصه و فریب غرب را خوردید و ثانیاً خیلی از مباحث را رهبر معظم انقلاب نمیتونن بگن چون به صلاح جامعه اسلامی نیست. یکی از اون موارد غیرقابل بیان هم یه آمار رسمی یا نیمه رسمی از همجنسگراهای ایرانی و اعداد اونهاست چون اگر معلوم بشه که احتمالاً تعدادشون از یک میلیون هم بالاتره ممکنه این شبهه پیش بیاد که مثلاً چرا همجنسگراها توی مجلس نماینده ندارن و خوب توی آیات و روایات نقل شده از ائمه هداة هم پاسخی برای این شبهه نیست.
خلاصه احمق توی این مملکت زیاده و تا نسلشون تمام نشه من بارقه امیدی نمیبینم که دگرجنسگراها ما را بعنوان یک انسان درک کنند و از رفتار بر اساس پیشفرض‌های هموفوبیاییشون دست بکشن.

چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۰

یا با ما یا بر ما

یه چند وقتی بود که مشغله‌ها بهم اجازه نمیدادن که بیام و پستی بنویسم و اساساً خیلی هم توی نت نبودم ولی یه اتفاقی باعث شد که احساس وظیفه کنم و بیام یه چند کلامی اینجا درباره یه موضوع مهم بنویسم.

قضیه از اونجا نشأت می‌گیره که چند روز پیش داشتم با یکی از دوستان همجنسگرا گفتگو میکردم و اون از یه پدیده صحبت کرد بنام «لیست سیاه» یا Black List و میگفت که مثلاً فلان شخص بخاطر اینکه از من خوشش نمیاد منو تحریم کرده و از بقیه همجنسگراها هم خواسته که با من ملاقات و ارتباط نداشته باشند.

حالا من میخواستم بگم که دوستان عزیزی که از این اخلاق‌ها دارید، قضیه شما شده مثل اون بابایی که توی ده راهش نمیدادن و سراغ کدخدا را میگرفت. شما خودتون توی این جامعه هیچ جایگاهی ندارید و از کمترین حقوق شهروندی محرومید و حالا واسه خودتون حکومت راه‌انداختید؟؟؟ دیگران را تحریم میکنید؟ احکام تعزیر و قصاص صادر میکنید؟
بنظرم خیلی بهتر بود اگر بجای این کارهای بچه‌گانه میومدید و برای مشکلاتتون راه‌حل پیدا می‌کردید.
فکر میکنم مشکل اصلی همجنسگراهای ایران هموفوبیا نیست، بلکه مشکلشون قبل از همه‌چیز اینه که تکلیفشون با خودشون روشن نیست و نمیدونن که برای دفاع از حقشون باید چکار کنند.

دوستان قهر کردن و بلک‌لیست کردن کار بچه‌هاست. در شأن شما نیست. نکنید از این کارها. بیاید و دوست باشید باهم.

شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۰

رابطه‌یابی

فکر میکنم اگر از یه همجنسگرا بپرسیم که چطوری توی ایران بقیه دوستان همجنسگرات را پیدا میکنی؟ خیلی سرراست دو سه تا راه را عنوان میکنه.
معمولاً همجنسگراهای ایرانی یا از طریق منجم و یا از طریق چت‌روم‌های یاهو با هم آشنا میشن و عموماً با هم قرار میذارن. البته شاید یک در میلیون از جمع‌های دوستانه و سربازخانه و خوابگاه دانشجویی و اینجور جاها و با روابط بچه‌گانه هم دو نفر همجنسگرا به هم برسند ولی بدون شک عملی‌ترین راه‌ها همون‌ دوتاست. حالا بماند که توی شهری مثل تهران میشه توی بعضی پارک‌ها هم عرضه سنتی همجنسگراها را داشت، ولی اجازه بدین به راه‌هایی توجه کنیم که هرکی توی بیابون و دهات دور افتاده هم بتونه ازش استفاده کنه.
آهان، داشت یادم میرفت، جدیداً فیسبوک هم اضافه شده. البته جدید جدید هم نیست ولی به قدمت اون دوتا نیست.
حس میکنم دیگه کسی نیست که ندونه توی این سه روش دوست‌یابی بالا، فرآیند تبدیل شده به انجام یه سری پروتکل‌ها. همه چیز قانون داره واسه خودش. اینکه از کجا شروع کنی و به کجا ختم کنی همش بصورت قدم به قدم تعریف شده. 
غالباً اول یه آی‌دی درست میکنی با یک اسم جلف، مردونه، احساسی، باکلاس، سانتی‌مانتال، آناتومیک و یا حتی فیزیولوژیک (هرکدوم بسته به اون چیزهایی که بیشتر براتون توی دوستی و رابطه مهمه، چه میدونم فلان‌جات چقدره یا چقدر طول میکشه تا ارضا بشی)، بعد هم یه چند تا عکس یا کلیپ و یه مقداری صبر و تحمل تا بقول انگلیسی‌ها شکار کنید.

همجنسگراها دیگه براشون مهم نیست که چی هستن. اونی که مهمه اینه که زودتر یا فروکنن و یا فرو بشن در (To Blow or to be Drilled in).
القصه این دنیای مجازی به اونها کمک کرده تا در کمترین فرصت و عموماً بدور از چشم برادران ارزشی همدیگر را در آغوش بگیرند و در دلشان به ریش همه بخندند که چه حالی داد و همانجا یا برای قرارهای بعد تصمیم می‌گیرند و یا به امید آنهایی که آن بیرونند شب را آسوده می‌خوابند که فردا روز از نو و روزی از نو!!
حالا توی تمام این پروسه چند دقیقه اینور و اونور چقدر تأثیر داره نمیدونم ولی حس میکنم همه یه جورایی عجله دارن. از هر ۱۰ نفر که توی چت‌روم یاهو باهات چت میکنن، ۷ نفرشون که کلاً سلام نمیکنن و میرن سر اصل مطلب که میدی یا میکنی؟ بعد تو اولش یه کمی ناراحت میشی و میای خودت را جمع و جور میکنی که یه جواب باکلاس بدی، میگی پوز من فلانه! طرف هم نمیفهمه، اونوقت این حس بهت دست میده که طرف احتملاً توی سوم راهنمایی درجا زده وگرنه هر خری دیگه این روزها تی و بی و وی را میدونه چیه، همونجاست که حس بدی بهت دست میده وقتی فکر میکنی این بابا میره پیش دوستاش سر زمین موقع بیل زدن میگه که جاتون خالی ما رفتیم دیشب یه مهندس را کردیم. آی چقدر میسوزی!!
بعد سعی میکنی ببینی توی شهر شما هستن یا نه!! میبینی طرف مثلاً تهرانه. میگی خوب اینجوری که نمیشه، خیلی دوریم. میگه خوب من میام اونجا. میگی مگه هفته‌ای یا ماهی چند بار میتونی بیای مسافرت. میگه خوب سی‌تو‌سی. اون‌موقع است که متوجه میشی طرف اصلاً توی این باغ‌ها نیست و الآن فقط حشرش بالا زده، می‌گی لامصب من دنبال دوستم. دلم گرفته. می‌خوام با یه گی فقط حرف بزنم. دوست دارم بریم درد دلمون را بهم بگیم. اصلاً دلیل نداره که با هم سکس کنیم. شاید اگه یه روزی با یکی از دوستای هم احساس متوجه شدیم که به هم میخوریم بعدش بریم با هم. 
بعضیاشون شروع میکنن به سکس چت و سعی میکنن همه ماوقع را توضیح بدن که تو حالت بهم میخوره و ایگنور میکنی. و هنوز حس میکنی که چقدر تنهایی.
و چقدر افرادی که سعی میکنن توی روم‌ها برات عکس و فایل بفرستن که تو همشون رو دینای میکنی. تنها خوشحالیت اینه که گهگاهی بعضیا سعی میکنن تو را بوت کنن و چون نمیدونن که تو خیلی خفنی و به این سادگیا بوت نمیشی براشون بیلاخ میفرستی و توی دلت خوشحالی که بهشون آلت زدی، ولی چه فایده که اونها احمق‌تر از اینن که حس هموفوبیاشون را لااقل توی فضای مجازی کنار بذارن.

منجم و فیسبوک هم که هرکدام مثنوی هفتاد من کاغذه تا بخوای بگی چی به چیه. این دوتای اخیر عموماً پر است از آدم‌های اعصاب ندار و نارو خورده و تی‌تیش مامانی که دائم کارشون یا عکس گرفتن از اعضا و جوارحشون و آپلودکردنشه و یا شیر کردن عکس‌ها و کلیپ‌های سکسی. فارغ از اینکه شاید بدن گی‌ها سه قسمت باشد و نه یک قسمت. خیلی از این دوستان فراموش کرده‌اند که غیر از یک‌سوم میانی بدن گی‌ها دو تا یک‌سوم دیگه هم هست که داره فراموش میشه. حس میکنم مغز و قلب ماها توی یک‌سوم میانیمون نیست، هست؟؟

من اگر همجنسگرا نبودم که ابداً برای پیدا کردن دوستانم دنبال چت‌روم‌های یاهو و منجم و فیسبوک نمیرفتم. همینجوریش توی فیسبوک نزدیک ۵۰۰ نفر دوست دارم که همشون را توی دنیای واقعی ملاقات کردم و حداقل شماره تلفن ۲۰۰ تاشون را توی دنیای واقعی دارم که اقلاً با ۱۰۰ نفرشون نون و نمک خوردم و شاید ۳۰ نفرشون دوستای صمیمیم باشن و باید ماهی یک بار یه ارتباطی دوستانه یا کاری با اونها داشته باشم. حالا چی شده که اینقدر از این فضای سایبری مینالم؟؟ بخاطر اینه که اگه برادران ارزشی اینقدر همجنسگرایی را زیرزمینی نمیکردن من میتونستم توی دنیای واقعی هم دوستای همجنسگرای درست و حسابی پیدا کنم و باهاشون ملاقات دوستانه داشته باشم. توی اون ۵۰۰ نفر دوستای فیسبوکیم طبق روش‌های آماراحتمالاتی باید بین ۱۰ تا ۵۰ نفر همجنسگرا یا دوجنسگرا وجود داشته باشه که دیگه من مجبور نباشم درددلم را ببرم پیش اون بابایی که تا پنجم ابتدایی بیشتر کشش نداشته و الان فقط میدونه دنبال یه سوراخه که یه چیزی را بدون کاندوم توش فرو کنه. راستی اصلاً کاندوم چیه؟ تاپ چیه؟ بات چیه؟
خدا لعنت کنه این برادران ارزشی را که غیر از دردسر برای ما ندارن. همین الآنش که بلاگر را فیلتر کردن، باز هم من میام و مینویسم، فقط دردسرم بیشتر شده. خدا همشون را جزای خیر دهاد.

البته یه روش ارتباط همجنسگراها را نگه داشتم تا جدا راجع بهش توضیح بدم. چون فکر میکنم یه تقدس خاصی داره و نباید با کثافت بقیه قاطی بشه. این روشی که دوستش دارم وبلاگ‌نویسیه. راستش تنها جایی که راحت هستی و دوستات همونایین که حرفات را با حوصله میخونن و نظر میدن و درکت میکنن همون فضای وبلاگیه.
درواقع اون بابایی که بجای سلام میگه «از عقب میدی؟» اصلاً حوصلش نمیکشه که بیاد و وبلاگ بخونه. اصلاً طرف سوادش در اون حدی نیست که بتونه بخونه. خیلی هنرکنه بره یاد بگیره که سلام کردن از ادبه. 
خوبی وبلاگ اینه که هرکی از تیریپت یا از حرفات خوشش نمیاد دنبال نمیکنه. خوبی وبلاگ اینه که اونهایی که درد همو میفهمن میتونن همدیگه را پیدا کنن. تنها مشکلی که وبلاگ داره اینه که هنوز وبلاگ نویسی همجنسگرایی توی شهرهای کوچیک و دره‌دهات‌ها رواج پیدا نکرده. به امید روزی که بدون اینها هم بشه بگم همجنسگرا هستم.

جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۰

کرامت خدا

امروز یکی از دوستان از من پرسید: حالا واقعاً گی هستی؟؟
گفتم: آره. چطور مگه؟
برگشت گفت: خاک تو سرت // خدا اونقدر به انسان کرامت داده که زن را براش آفریده، برات متأسفم
من هم حقیقتش بهم بر خورد. گفتم: جدی می‌گی که برام متأسفی؟ نکنه خودت را فرستاده خدا میدونی. از کجا میدونی که گی‌ها هم از زیبایی‌های خلقت نیستن. اگه میخوای من را قانع کنی دلایل احساسی برام نیار، من مدتهاست که فقط دنبال دلایل منطقی هستم مثلاً اینکه شاعر گفته «کیر را از بهر کون گرد و مدور ساختند ... گر برای کس بدش همچون تبر می‌ساختند» خیلی برای من منطقی‌تر از اون حرف توئه که میگی گی‌ها بخاطر خدا و کرامت انسانی محکومند.

چهارشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۹

زیبایی طبیعت ۱

یه مدتیه که دوست دارم درباره یه موضوع تلخ یه چیز بنویسم
چیزی که البته به نظر من در عین تلخی خیلی هم زیباست
مدتهاست که میخوام راجع به خودکشی چیزهایی بگم که شاید عده ی کمی از این جهت بهش نگاه کرده باشن
راستش چند باری از دوستان مختلف شنیده بودم که قصد خودکشی دارن ولی به دلایلی تا حالا خودکشی نکردن، حالا این دلیل میتونه ترس از مرگ و دردآور بودن اون باشه یا به دلایل اعتقادی و یا بخاطر خانواده؛ مثلاً بخاطر مادر که نمیتونه مرگ فرزندش را تحمل کنه

ولی از اینها که بگذریم و بریم سر اصل مطلب
فعلاً حال ندارم
شاید بعداً بقیه مطلب را بنویسم، اگه صحبتی دارین بگین که توی مطلب اصلی منعکس کنم