این پست را دارم برای این مینویسم که راجع به یک رابطه صحبت کنم که هنوز دلم را داره فشار میده. امشب دقیقاً میشه ۴ ماه و دو هفته که این رابطه قطع شده.
خوب قطع شده دیگه و نمیتونم بهش بگم رابطه. امیدی هم ندارم که وصل بشه. گرچه امید خوبه ولی خوب من ندارم.
گاهی وقتها اونقدر دلم تنگ میشه که گریه میکنم ولی خوب بارها به دوستام گفتم که کار درست را حضرتش (پارتنرم) میکنه که دیگه نه به اساماسم جواب میده و نه به تلفن و نه ایمیلم. شاید اینطوری زودتر از دلم بیرون بره. خوب شاید چهار ماه خیلی کمه. نمیدونم.
این عکس بالایی را که دیدم یاد شاسکولبازیهامون افتادم. چقدر لذتها که نبردیم از با هم بودن. توی فضا بودیم فیالواقع. اینی که توی این عکس هست فیالواقع به شما دیدی از ماجراهای ما نمیده.
قطع شدن این رابطه هرچند دردآور بود یه سری چیزها به من یاد داد که دوست دارم اینجا بگم شاید بدرد شما بخوره:
۱- توی یه رابطه سعی نکنید چیزی را توی دلتون نگه دارید و با بهترین شکلی که بلدید با دوستتون درمیون بگذارید.شاید فکر کنید که این کار خیلی ساده هست ولی ایشالا برید توی یه رابطه خواهید دید که از هر کسی برنمیاد. حتی نگذارید دلخوریهاتون جمع بشن. کمکم دلخوریهاتون را بگید.
۲- همیشه به طرف مقابلتون اجازهی صحبت کردن و دفاع از خودش را بدین. کلهشقی و خودخواهی قرار نیست شما را به جایی برسونه. دلم میسوزه که جواب منی که بهش اجازه دادم از خودش دفاع کنه و بخشیدمش این نبود که اینطوری باهام حرف نزنه.
۳- به هیچ وجه فکر نکنید که دوستتون علم غیب داره. اگه چیزی ازش انتظار دارید باید بهش بگین. همین دوست من علاقه داشت که مثلاً بهش بگم Bitch ولی خوب من مثلاً میگفتم Baby و اون خوشش نمیومد یا لذت کافی نمیبرد. و هیچوقت هم بهم نگفت تا بعد از قهرش فهمیدم. ای کاش میگفت!
۴- هیچوقت هیچکسی را به پارتنرتون ترجیح ندید. اصلاً منظورم خیانت و فلان نیست. منظورم اینه که مثلاً غذا خوردن با پارتنرتون را بخاطر ملاقات با یک دوست از دست ندین. یا خواستهی یک دوست قدیمی را به خواستهی پارتنرتون ترجیح ندین. نگذارید هیچکس باعث دلخوریتون از هم بشه. هیچکس! دلخوریتون از دیگران را سر همدیگه خالی نکنید.
خوب من این اشتباه آخری را کردم. یه دوست قدیمی و سیریش یه مدت مهمون خونهی من بود و خیلی از وقتها بود و باید ازش خواهش میکردیم که لطفاً ما را تنها بگذار چون میخوایم با هم تنها باشیم. پارتنرم حتی از اینکه اون بدونه ما کیها با هم تنها هستیم بدش میومد و خیلی شاکی بود که چرا این هست و چرا من بیرونش نمیکنم؟! من هم از پارتنرم خواهش کردم برای مدتی (که خورد خورد شد دو ماه) حضور اون را اون اطراف تحمل کنه چون یارو پول نداره که بره هتل. برای من مهم نبود راستش که اون احمق پیشمون باشه یا نباشه. دلم به حالش سوخته بود و بهش جای خواب داده بودم تا بتونه کار پیدا کنه. ولی خوب اون هم خورده بود و خوابیده بود و بهش چسبیده بود. خلاصه یه روز که از دست این کنهی سیریش ابله خیلی عصبانی بودم به پارتنرم گفتم که دیگه سمت من پیدات نشه چون ما به هم نمیخوریم. خوب ای کاش نگفته بودم! همش سر اینکه چرا وقتی من نیاز به همدردی دارم و عصبانیم اون بیتفاوت نگاه میکنه! خوب اون بیتفاوت نبود و من عصبانیتم از دست یکی دیگه را سر اون که خیلی دوستش داشتم خالی کردم. اصلاً همون روز براش دو تا بطری مشروب هدیه گرفته بودم. چرا باید باهاش دعوا میکردم؟؟؟ اون هم دیگه پیشم نیومد. دیگه باهام حرف نزد. هرچند فردای همون روز من اون دوست سیریش احمق را بردم اداره پلیس و ازش تعهد گرفتم که سمت ما پیداش نشه ولی دیگه دیر شده بود. پارتنرم هم اشتباه شماره ۲ را که در بالا ذکر کردم مرتکب شد. بهم اجازه نداد از خودم دفاع کنم. بهم اجازه نداد عذرخواهی کنم. خوب من هنوز دوستش دارم و امیدوارم اگه میتونه کسی را پیدا کنه که بهتر از من ارضاش میکنه بره و از زندگی با اون خوش باشه.
قبل از اومدن اون من داشتم زندگی میکردم و بعد از رفتنش هم نمردم ولی خوب انسانها نباید اینطوری باشن. قبول دارم که من هم بچگی کردم. ولی من بچهای هستم که بعد از یک ساعت و یا نهایتاً یه هفته کاملاً به اشتباهم پی میبرم. رفتار درست با این بچه رفتن و حرف نزدن نیست.
نمیخواستم توی این وبلاگ که باید از خوشحالیام بگم دل کسی را بدرد بیارم! حتی اگه دلتون هم به درد نیومده اصلاً ناراحت نباشید:))
این پست را نوشتم که اولاً داد بزنم که من عاشق بودم و عاشق هستم و دلم مثل هر عاشقی تنگ میشه و به این عشقم هم افتخار میکنم! و ثانیاً فکر میکنم که اون چهار تا درسی که در بالا ذکر کردم خیلی ارزشمنده و ممکنه برای هرکسی پیش بیاد. شاید اگر من اینها را میدونستم الآن از عشقم دور نمیفتادم.
دوستتون دارم و امیدوارم که همیشه عاشق باشید و خوشحال :)