دیروز من و پارتنر جدیدم فرصتی پیدا کردیم که با هم بریم بیرون و با هم شام بخوریم. بعد از شام هم رفتیم یه کافی شاپ و گفتبم بستنی بزنیم :))
خلاصه بعد از کافی شاپ راه افتادیم و قدمزنان خودمون را رسوندیم به یه پارک. اونجا یه خورده لب گرفتیم و همدیگه را بغل کردیم ولی نچسبید. من خیلی دوست داشتم این کارها توی اتاق باشه و بدور از نگاه این و اون. خوب بهش پیشنهاد دادم که با هم بریم یه گیبار که هم یه چایی بزنیم و هم یه خورده اختلاط کنیم. تا اینجا همه چیز عادی بود. رفتیم بار و با هم چایی زدیم. آخه نه اون اهل الکل هست و نه من. فضا رمانتیک بود. از خاطرات کودکیش و اینها گفت. تا اینکه دیدیم ساعت ده شب هست و بهتره کم کم بریم خونه واسه لالا.
از بار که اومدیم بیرون من بهش گفتم حیف شد که بعد از یه هفتهی شلوغ همدیگه را دیدیم ولی نشد سیر همدیگه را ببوسیم! لهذا تصمیم گرفتیم بریم به یه گیبار دیگه که سر راه بود. این بار دوم یه حالتی داشت که مناسب Gay Cruise بود. یعنی یه فضای کوچیک بود که کلی آدم توش بود و نورش هم یه خورده کم بود و اینطوری ملت میومدن و اوجا وامیستادن تا یه پارتنر پیدا کنن. پارتنر ممکنه برای یک شب با شما باشه و ممکنه برای یک سال و یا شاید هم یک عمر. البته اینجور جاها معمولاً جای پیرمردها و اونهایی که به پارتنر سنبالا و پولدار علاقه دارن هست. جوونها معمولاً توی اینترنت همدیگه را پیدا میکنن. من بجای واژهی بیگانهی Cruise از لغت خودساختهی پارتنرطلبی استفاده میکنم.
خلاصه بخاطر اینکه اونجا عموماً ۹۹ درصد آدمها گی هستن و همه اهل بمال بمال، ما هم رفتیم که با پارتنرمون راحت یه گوشه معاشقه کنیم. دوستم میگفت که بار اولش هست که میره توی یه همچین باری. البته من چندین بار دیگه با دوستام رفته بودم ولی کلاً از جوش خوشم نمیومد، لکن انصافاً جای دنجی برای معاشقه بود.
توی بار خیلی شلوغ نبود. حدود ساعت ده و نیم شب بود. ما هم رفتیم و دو تا آبمیوه گرفتیم و یه گوشه مشغول میک زدن آبمیوه و میک زدن لب همدیگه شدیم. اولش خوب یه جوریه. آدم حس میکنه انگار وسط چهارراه داری این کار را میکن ولی خوب چون جو خودمونیه و نور فضا هم کمی تاریکه آدم از محیط بیرون جدا میشه. یه حس فناء فی الله بهت دست میده که محیط بیرون به پشمت نیست.
القصه ما مشغول عشق بازی بودیم که کمکم ملت هی اومدن و هی اومدن. بار پر شده بود از آدم. یعنی نمیشد راه رفت و تنه نزد. معمولاً جمعهشبها و شنبهشبها بارها همینقدر شلوغ میشن.
باید اعتراف کنم تعداد جیگر بر متر مربع به بالای دو رسیده بود. هاهاها
همینجوری داشتیم با این رفیقم لب میگرفتیم و همدیگه را میمالیدیم که یهو یه جوانی وارد شد با قد رشید (فکر کنم ۱۸۰ تا ۱۸۵) بود و دماغ باریک و خوشگل و چشمهای روشن ( تو تاریکی نمیشد فهمید سبز بود یا آبی؟) و موهای خرمایی روشن و هیکل در حد مدلهای شوهای لباس. صورتش مرتب و بسیار مدل بود. پیرهن آبی آسمونیش یه جوری هیکل سکسیش را نشون میداد که انگار از غلمانهای بهشت هست. خفن بود دیگه! از چیچیش بگم ننه؟ خفن بود! :))یعنی انحناهای بدنش در عین اینکه مردانه بود ولی مطمئنم برای خیلی از دوستای غیرهمجسگرای من (دگرجنسگراها) جذاب و Appealing بود.
این یارو رفت و یه گلاس کوکتل سفارش داد و اومد صاف بغل دست ما وایساد و مشغول خوردن شد. یعنی من وقتی صورتم رو صورت دوستم بود فقط ۳۵ سانت با این یارو فاصله داشتم. یعنی اگر زیباییهای من و پارتنرم را با جیگریت نصف آدمهای اونجا را با هم جمع میکردی باز به اندازهی این یارو جذابیت نداشتیم :)))
بعد یه وقتهایی به اونور نگاه میکرد و یه وقتایی نگاهمون به هم میفتاد. با خودم داشتم میگفتم یه همچین دسته گلی چطوریه که اینجا تنها اومده و منتظره که کسی بیاد بلندش کنه؟ یه نیمساعتی همونجا بود تا کوکتلش تموم شد و رفت. البته جاش را یکی دوتا جوون رعنای دیگه پرکردن که حس کردم بدجور دارن به صحنههای معاشقهی من و پارتنرم زل میزنن. بعداً پارتنرم برام توضیح داد که خیلیها خیلی داشتن به ما زل میزدن و من خیلی بیخیال و Detached بودم که متوجه نشدم.
خلاصه ما تا یازده و نیم اونجا بودیم و گفتیم بریم که دیرخوابیدن واسه سلامتی خوب نیست. از بار که زدیم بیرون دیدم باز اون پسره گوشهی خیابون نشسته و منتظره تا کسایی که از بار میان بیرون یا میخوان برن تو بپسندنش و اون شب بیروزی نمونه.
بعد از خداحافظی با پارتنرم داشتم فکر میکردم که چرا این یارو که از خیلی از پورناستارها خوشگلتر بود اینجوری روی زمین مونده بود و کسی بهش محل سگ هم نذاشت؟ به معنای واقعی محل سگ نذاشتن. یعنی توی اون شلوغی بار اگر این بیشتر از ده دقیقه روی زمین میموند جا داشت ملایک آسمون گریه کنن.
مواردی که به ذهنم میرسه را براتون مرور میکنم:
۱- شاید تا حالا خیلیها بهش دهن زدن و دیدن توی رختخواب چیز مالی نیست و دیگه سراغش نمیرن
۲- شاید ایدز داره و ملت میدونن و یکی مثل من که بار نمیره خبر نداره
۳- شاید ملت عموماً از نزدیک شدن به آدمهایی که خیلی خوشگل هستن میترسن و یه جوری فرض را گذاشتن روی اینکه این یارو باهاشون نمیره
۴- شاید دنبال دوست پسر با کیفیتهای خیلی بالا میگرده مثلاً خیلی خیلی پولدار یا مثلاً جوون و پولدار یا مثلاً از یه نژاد خاص مثلاً سیاه پوست و اینها
۵- شاید قیافش خیلی جدی بود و باید خودش هم جلو میرفت
۶- شاید از این تیپها بود که صورت و هیکلشون خیلی خوشگله ولی زیر لباس مثلاً زخمی، مارکی چیزی دارن که ملت بعد از یه بار سکس ولشون میکنن. یا حتی شکستگی آلت. الله اعلم!
۷- و خیلی مواردی که به ذهن من نرسیده هنوز ....
خلاصه نمیدونم چرا اینطوری شد ولی از من به شما نصیحت:
اولاً اگه پارتنر دارید،زیاد دور و بر اینجور جاها نگردید چون یه وقت دیدین شیطونه و گول زد. من خیلی عشقها را سراغ دارم که در دالانهای همین بار به تراژدی تبدیل شدن.
ثانیاً وقتی برای پارتنرطلبی یا cruise میرید سعی کنید که دیگه از اونور بام خوشگلی نیفتید چون آدم شک میکنه که این یارو که اینقده خوشگله چرا باید تنها اینجا باشه :)))
قبلش یه نگاه توی آینه بندازید و اگر دیدین قیافتون خیلی زیادی عالیه یه کم داغونش کنید که طبیعی بنظر بیاید!