سه‌شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۲

آکادمی سکس

میخواستم بگم که سکس هم هنریه و هرکسی در حد وسعش باید سعی کنه اون را بصورت حرفه‌ای یاد بگیره. کاش پیامبر اسلام بجای توصیه به آموزش تیراندازی و سوارکاری به فرزندان، توصیه میکرد آموزش سکس فراگیر بشه.
البته این بحث خیلی مبسوط هست که اصلاً سکس خوب و علمی و درست چیه ولی یه جاهایی مثل آب خوردن میشه فهمید یارو بچه هست توی سکس.
بعد از ۶ ماه گشتن و غور کردن در عوالم مادی تونستم یکی را پیدا کنم که در سطح پارتنر سابقم در فنون و مهارتهای سکس حرفه‌ای هست. بهش پیشنهاد دادم که بیاد و با من و پارتنرم یه مدرسه‌ی سکس دائر کنیم تا این مهارتها را به زوج‌های همجنسگرای جوان یاد بدیم. البته مهارتها برای زوج‌های دگرجنسگرا هم کاربرد داره.مدرسه را دائر کنیم و طرح درس و سیلابس و امتحانات و مدرک و همه و همه را طراحی کنیم تا آموزش هم با متدهای پیشرفته و علمی باشه.

البته اون خندید و گفت چنین مدرسه‌ای مسلماً قانونی نخواهد بود ولی من فکر میکنم میشه اجازه را از دولت گرفت یا اینکه یه چند سالی بصورت خصوصی تدریس کنیم تا وقتی کارمون گرفت بعد مدرسه تأسیس کنیم.

یکی از اولین چیزهایی که میخوام توی اون مدرسه راجع به سکس درس بدم اینه که: «سکس مثل درس‌خوندن میمونه! بعضی‌ها فقط درس میخونن که از شر امتحان و نمره خلاص بشن و بعضی‌ها درس میخونن چون از یادگیری لذت میبرن»


یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۱

کیک رنگین‌کمانی

اولین شبی که با پارتنر قبلیم (معادل بهتری توی فارسی نمیتونم برای ex پیدا کنم) ملاقات کردم، یعنی اصلاً اولین باری که در دنیای بیرون دیدمش ۲۹ جولای بود. برای اینکه با هم صحبت کنیم، رفتیم به یکی از پاتوق‌های  همجنسبازها (البته برای عموم باز هست).
یه تیکه کیک رنگین‌کمانی هم سفارش دادیم که با هم خوردیم. البته بیشترش را من خوردم ولی آخه الآن چه جای این حرفاست؟! :دی

هیچی دیگه! باز هم مثل یه احمق داشتم عکسهای قدیمی را مرور میکردم که اینو دیدم و باز زخم عشق سر باز کرد.
علی ای حال اون که از من متنفره و بر نمیگرده،‌لااقل بگذارید این کیک رنگین‌کمانی را به همه ی همجنسگراهای عاشق ایرانی تقدیم کنم. امیدوارم که پرچمتون همیشه بالا باشه =)) و به قول دوستم شیرتون (Your Milk)  همیشه به‌راه :))

ضمناً امیدوارم که یه همچین مدل کیک‌هایی توی شیرینی‌فروشی‌ها و کافه‌های تهران مد بشه! ببینم چیکار میکنید!


شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۱

بخوان! بخوان به نام پروردگارت که آفرید!

یک موسیقی پیدا کردم که برای من باحال و تأثیرگذار بود.
اسمش هست «بخوان اگر خوشحالی از گی بودن»
فقط خواستم خوشحالی خودم را با شما به اشتراک بگذارم :))

خلاصه ای دوست همجنسگرا یا همجنسباز من! بخوان! آواز بخوان اگر خوشحالی از همجنسگرا بودنت :)  آواز بخوان به نام پروردگارت که تو را همجنسباز آفرید! :)



این هم شعر این آهنگ از اینجا:

Lyrics to Glad To Be Gay :
The British Police are the best in the world
I don't believe one of these stories I've heard
'Bout them raiding our pubs for no reason at all
Lining the customers up by the wall
Picking out people and knocking them down
Resisting arrest as they're kicked on the ground
Searching their houses and calling them queer
I don't believe that sort of thing happens here

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

Pictures of naked young women are fun
In Titbits and Playboy, page three of The Sun
There's no nudes in xxx News our one magazine
But they still find excuses to call it obscene
Read how disgusting we are in the press
Telegraphs, people and Sunday Express
Molesters of children, corruptors of youth
It's there in the paper, it must be the truth

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

Don't try to kid us that if you're discreet
You're perfectly safe as you walk down the street
You don't have to mince or make bitchy remarks
To get beaten unconscious and left in the dark
I had a friend who was gentle and short
He was lonely one evening and went for a walk
Queerbashers caught him and kicked in his teeth
He was only hospitalised for a week

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

So sit back and watch as they close all our clubs
Arrest us for meeting and raid all our pubs
Make sure your boyfriend's at least 21
So only your friends and your brothers get done
Lie to your workmates, lie to your folks
Put down the queens and tell anti-queer jokes
Gay Lib's ridiculous, join their laughter
'The buggers are legal now, what more are they after?'

Sing if you're glad to be gay
Sing if you're happy that way

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۹۱

امنیت بلاگرهای همجنسگرا - تکلیف شرعی

بله
من بسیار ناامید شدم از اینکه دیدم هنوز یه عده‌ی زیادی از همجنسگراها وبلاگ‌هاشون توی بلاگ‌فا و سایر سرویس‌دهنده‌های مشابه در ایران هست. 
از اون ناامید‌کننده تر استفاده‌ی برخی از دوستان از سرویس‌های آمار وبسایت و وبلاگ ایرانی هست. این سرویس‌دهنده‌ها معمولاً نتنها دسترسی جمهوری اسلامی به اطلاعات همجنسگرایان وبلاگ‌نویس را خیلی ساده میکنه بلکه حتی اونطوری که دیدم آی‌پی و مشخصات بازدید‌کننده ها را بصورت عمومی در معرض دسترسی همه قرار میدن و این برای امنیت ما خیلی بده. با استفاده از فیلترشکن و اینها ممکنه که آی‌پی عوض بشه ولی به این نکته دقت کنید که این وبسایت‌ها با اجرای یک اسکریپت جاوا روی کامپیوتر بازدید کننده میتونن خیلی از اطلاعات را جمع کنن. حتی میتونن ثبت کنن که شما توی چه وبسایتی بودید و بعد از اون وبلاگ به چه وبسایت دیگه‌ای رفتید و غیره و غیره. وقتی کار به جاوا میرسه واقعاً نمیتونم بگم تهش چقدر اطلاعات میتونن جمع کنن. 

به همین دلیل من تصمیم گرفتم که من‌بعد از مراجعه‌ی مستقیم به وبلاگ‌ها خودداری کنم و بجای اون دوستان را از طریق Google Reader دنبال کنم. اگر هم دوست داشتید میتونید من را توی Google Plus به دوستانتون اضافه کنید.

به همه‌ی دوستان وبلاگ‌نویس هم توصیه میکنم که اولاً از سرویس‌دهنده‌های داخل ایران به هیچ وجه استفاده نکنید و به دیگران هم تذکر بدین. ثانیاً اگر وبلاگتون روی Wordpress یا Blogspot هست از امکانات آمار بازدیدکننده که خود این سایتها به شما میدن استفاده کنید. مطمئن باشید نیاز به هیچ سرویس‌دهنده‌ی دیگری برای این کار نیست و امنیت خوانندگان وبلاگ شما هم حفظ میشود. 

دقت کنید که نظام جمهوری اسلامی به هیچ وجه قابل پیش‌بینی نیست و لزومی ندارد خودمان راه‌هایی در اختیار این نظام قرار بدهیم که بتواند ما را کنترل و پایش کند و درصورت لزوم برایمان دردسر درست کند. خدا را چه دیدین، شاید خیالشون که از گشت ارشاد و اینها راحت شد و مقاومت مردم را شکستن بعد شروع کنن و خونه به خونه دنبال همجنسبازها و کونی‌ها بگردن و یه موج اعدام و شکنجه و زندان راه بیفته. مطمئن باشید برای ارضای جامعه‌ی ناراضی و خشمگین ایران،‌ اعدام چند تا همجنسباز وبلاگ‌نویس خیلی ایده‌ی خوبی هست. یا اگر اعدام نکنن حتی ممکنه به آفتابه انداختن دور گردن و توی شهر گرداندن راضی بشن.

دقت کنید که حفظ امنیت خودمون و بقیه یه واجب عینی هست. در این کار تعلل نکنید.

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۱

گی‌بار، گی‌کلاب و پارتنرطلبی

دیروز من و پارتنر جدیدم فرصتی پیدا کردیم که با هم بریم بیرون و با هم شام بخوریم. بعد از شام هم رفتیم یه کافی شاپ و گفتبم بستنی بزنیم :))
خلاصه بعد از کافی شاپ راه افتادیم و قدم‌زنان خودمون را رسوندیم به یه پارک. اونجا یه خورده لب گرفتیم و همدیگه را بغل کردیم ولی نچسبید. من خیلی دوست داشتم این کارها توی اتاق باشه و بدور از نگاه این و اون. خوب بهش پیشنهاد دادم که با هم بریم یه گی‌بار که هم یه چایی بزنیم و هم یه خورده اختلاط کنیم. تا اینجا همه چیز عادی بود. رفتیم بار و با هم چایی زدیم. آخه نه اون اهل الکل هست و نه من. فضا رمانتیک بود. از خاطرات کودکیش و اینها گفت. تا اینکه دیدیم ساعت ده شب هست و بهتره کم کم بریم خونه واسه لالا.

از بار که اومدیم بیرون من بهش گفتم حیف شد که بعد از یه هفته‌ی شلوغ همدیگه را دیدیم ولی نشد سیر همدیگه را ببوسیم! لهذا تصمیم گرفتیم بریم به یه گی‌بار دیگه که سر راه بود. این بار دوم یه حالتی داشت که مناسب Gay Cruise بود. یعنی یه فضای کوچیک بود که کلی آدم توش بود و نورش هم یه خورده کم بود و اینطوری ملت میومدن و اوجا وامیستادن تا یه پارتنر پیدا کنن. پارتنر ممکنه برای یک شب با شما باشه و ممکنه برای یک سال و یا شاید هم یک عمر. البته اینجور جاها معمولاً جای پیرمردها و اونهایی که به پارتنر سن‌بالا و پولدار علاقه دارن هست. جوونها معمولاً توی اینترنت همدیگه را پیدا میکنن. من بجای واژه‌ی بیگانه‌ی Cruise از لغت خودساخته‌ی پارتنرطلبی استفاده میکنم. 
خلاصه بخاطر اینکه اونجا عموماً ۹۹ درصد آدمها گی هستن و همه اهل بمال بمال، ما هم رفتیم که با پارتنرمون راحت یه گوشه معاشقه کنیم. دوستم میگفت که بار اولش هست که میره توی یه همچین باری. البته من چندین بار دیگه با دوستام رفته بودم ولی کلاً از جوش خوشم نمیومد، لکن انصافاً جای دنجی برای معاشقه بود.
توی بار خیلی شلوغ نبود. حدود ساعت ده و نیم شب بود. ما هم رفتیم و دو تا آبمیوه گرفتیم و یه گوشه مشغول میک زدن آبمیوه و میک زدن لب همدیگه شدیم. اولش خوب یه جوریه. آدم حس میکنه انگار وسط چهارراه داری این کار را میکن ولی خوب چون جو خودمونیه و نور فضا هم کمی تاریکه آدم از محیط بیرون جدا میشه. یه حس فناء فی الله بهت دست میده که محیط بیرون به پشمت نیست.

القصه ما مشغول عشق بازی بودیم که کم‌کم ملت هی اومدن و هی اومدن. بار پر شده بود از آدم. یعنی نمیشد راه رفت و تنه نزد. معمولاً جمعه‌شب‌ها و شنبه‌شب‌ها بارها همینقدر شلوغ میشن.
باید اعتراف کنم تعداد جیگر بر متر مربع به بالای دو رسیده بود. هاهاها
همینجوری داشتیم با این رفیقم لب میگرفتیم و همدیگه را میمالیدیم که یهو یه جوانی وارد شد با قد رشید (فکر کنم ۱۸۰ تا ۱۸۵) بود و دماغ باریک و خوشگل و چشمهای روشن ( تو تاریکی نمیشد فهمید سبز بود یا آبی؟) و موهای خرمایی روشن و هیکل در حد مدلهای شوهای لباس. صورتش مرتب و بسیار مدل بود. پیرهن آبی آسمونیش یه جوری هیکل سکسیش را نشون میداد که انگار از غلمان‌های بهشت هست. خفن بود دیگه! از چیچیش بگم ننه؟ خفن بود! :))یعنی انحناهای بدنش در عین اینکه مردانه بود ولی مطمئنم برای خیلی از دوستای غیرهمجسگرای من (دگرجنسگراها) جذاب و Appealing بود. 
این یارو رفت و یه گلاس کوکتل سفارش داد و اومد صاف بغل دست ما وایساد و مشغول خوردن شد. یعنی من وقتی صورتم رو صورت دوستم بود فقط ۳۵ سانت با این یارو فاصله داشتم. یعنی اگر زیباییهای من و پارتنرم را با جیگریت نصف آدم‌های اونجا را با هم جمع میکردی باز به اندازه‌ی این یارو جذابیت نداشتیم :)))
بعد یه وقتهایی به اونور نگاه میکرد و یه وقتایی نگاهمون به هم میفتاد. با خودم داشتم میگفتم یه همچین دسته گلی چطوریه که اینجا تنها اومده و منتظره که کسی بیاد بلندش کنه؟ یه نیمساعتی همونجا بود تا کوکتلش تموم شد و رفت. البته جاش را یکی دوتا جوون رعنای دیگه پرکردن که حس کردم بدجور دارن به صحنه‌های معاشقه‌ی من و پارتنرم زل میزنن. بعداً پارتنرم برام توضیح داد که خیلی‌ها خیلی داشتن به ما زل میزدن و من خیلی بی‌خیال و Detached بودم که متوجه نشدم.

خلاصه ما تا یازده و نیم اونجا بودیم و گفتیم بریم که دیرخوابیدن واسه سلامتی خوب نیست. از بار که زدیم بیرون دیدم باز اون پسره گوشه‌ی خیابون نشسته و منتظره تا کسایی که از بار میان بیرون یا میخوان برن تو بپسندنش و اون شب بی‌روزی نمونه.

بعد از خداحافظی با پارتنرم داشتم فکر میکردم که چرا این یارو که از خیلی از پورن‌استارها خوشگلتر بود اینجوری روی زمین مونده بود و کسی بهش محل سگ هم نذاشت؟ به معنای واقعی محل سگ نذاشتن. یعنی توی اون شلوغی بار اگر این بیشتر از ده دقیقه روی زمین میموند جا داشت ملایک آسمون گریه کنن.
مواردی که به ذهنم میرسه را براتون مرور میکنم:
۱- شاید تا حالا خیلی‌ها بهش دهن زدن و دیدن توی رختخواب چیز مالی نیست و دیگه سراغش نمیرن
۲- شاید ایدز داره و ملت میدونن و یکی مثل من که بار نمیره خبر نداره
۳- شاید ملت عموماً از نزدیک شدن به آدم‌هایی که خیلی خوشگل هستن میترسن و یه جوری فرض را گذاشتن روی اینکه این یارو باهاشون نمیره
۴- شاید دنبال دوست پسر با کیفیت‌های خیلی بالا میگرده مثلاً خیلی خیلی پولدار یا مثلاً جوون و پولدار یا مثلاً از یه نژاد خاص مثلاً سیاه پوست و اینها
۵- شاید قیافش خیلی جدی بود و باید خودش هم جلو میرفت
۶- شاید از این تیپ‌ها بود که صورت و هیکلشون خیلی خوشگله ولی زیر لباس مثلاً زخمی، مارکی چیزی دارن که ملت بعد از یه بار سکس ولشون میکنن. یا حتی شکستگی آلت. الله اعلم!
۷- و خیلی مواردی که به ذهن من نرسیده هنوز ....

خلاصه نمیدونم چرا اینطوری شد ولی از من به شما نصیحت:

اولاً اگه پارتنر دارید،‌زیاد دور و بر اینجور جاها نگردید چون یه وقت دیدین شیطونه و گول زد. من خیلی عشق‌ها را سراغ دارم که در دالان‌های همین بار به تراژدی تبدیل شدن.

ثانیاً وقتی برای پارتنرطلبی یا cruise میرید سعی کنید که دیگه از اونور بام خوشگلی نیفتید چون آدم شک میکنه که این یارو که اینقده خوشگله چرا باید تنها اینجا باشه :)))
قبلش یه نگاه توی آینه بندازید و اگر دیدین قیافتون خیلی زیادی عالیه یه کم داغونش کنید که طبیعی بنظر بیاید!